۱۳۰ تا از مهمترین اصطلاحات پرکاربرد زبان انگلیسی + معنی
اصطلاحات زبان انگلیسی یا (idioms) عبارتهایی هستند که معنی و کاربرد مخصوص، معمولا جدا از معنی لغات به کار رفته در آن دارند. در بهکارگیری این اصطلاحات توجه کنید که برخی از آنها در جمله استفاده میشوند ولی برخی دیگر به عنوان عبارت مستقل بهکار میروند. در پایان یاداور میشویم که این اصطلاحات عموما غیررسمی هستند و بیشتر در گفتار بهکار میروند.
اصطلاحات پرکاربرد زبان انگلیسی
Idiom | Meaning |
---|---|
(as) cool as a cucumber | با آرامش و خونسردی |
a word to the wise | عبارتی که قبل از دادن پند، اندرز و نصیحت بهکار میرود. |
actions speak louder than words | عملکرد از گفتار مهمتر است |
add fuel to the fire | شرایط بد را بدتر کردن |
all good things (must) come to an end | برای پذیرش اینکه حتی تجربیات خوش نیز به پایان میرسند بهکار میرود. |
all that glitters is not gold | برای تاکید که نباید از روی ظاهر زیبا قضاوت کرد، بهکار میرود. |
all’s fair in love and war | در عشق و جنگ، نباید انتظار رفتار منطقی و معقول داشت. |
all’s well that ends well | برای توصیف شرایطی که نامطلوب شروع شده ولی پایان خوش داشته بهکار میرود. |
backseat driver | شخصی که نصیحت و راهنمایی ناخواسته ارائه میدهد. |
be all thumbs | دست و پا چلفتی |
be green with envy | حسادت کردن |
be on the ball | هوشیار و سریع بودن |
beat a dead horse | تلاش بیهوده کردن |
better late than never | دیر رسیدن یا انجام شدن کاری بهتر از نرسیدن یا انجام نشدن آن کار است. |
bite off more than you can chew | لقمه بزرگتر از دهن برداشتن |
bite the bullet | خود را وادار به انجام کاری ناخوشایند کردن. |
blood is thicker than water | خانواده و روابط خونی همواره مهمتر از بقیه روابط هستند. |
break a leg | موفق باشی! |
break bread | نون و نمک خوردن |
castles in the air | برای توصیف برنامههای غیر محتمل بهکار میرود. |
cut to the chase | بدون اتلاف وقت سراغ اصل مطلب رفتن |
easy come, easy go | باد آورده را باد میبرد |
fish in troubled waters | از آب گلآلود ماهی گرفتن |
from A to Z | از سیر تا پیاز |
get on your high horse | با هدف بهتر نشان دادن خود، راجعبه کار بدی که کسی انجام داده صحبت کردن |
get up on the wrong side of the bed | روز را از دنده چپ شروع کردن |
have a finger in every pie | در کارها و فعالیتهای زیادی دست داشتن |
have your cake and eat it (too) | نمیتوان دو چیز خوب را با هم داشت. |
horses for courses | کار را باید به کاردان داد. |
It costs an arm and a leg | خیلی گرانقیمت بودن |
it takes two to tango | در درگیری و دعوا، هر دو طرف مقصر هستند. |
kill two birds with one stone | با یک تیر دو نشان زدن |
let the cat out of the bag | راز کسی را فاش کردن |
no news is good news | عبارتی که برای روحیه دادن به شخصی که منتظر خبر است بهکار میرود، اگر خبری نشده حتما اتفاقی نیفتاده |
no pain, no gain | نابرده رنج، گنج میسر نمیشود |
not be born yesterday | سادهلوح و زودباور نبودن |
out of sight,out of mind | از دل برود هر آنچه از دیده برفت |
out of the blue | ناگهان، بدون مقدمه |
out with the old, in with the new | جدید را جایگزین قدیمی کردن |
practice makes perfect | برای تشویق به تمرین و تکرار بهکار میرود. |
sb’s/sth’s days are numbered | روزهای آخرش است |
shape up or ship out! | خط و نشان کشیدن، یا اصلاح میشوی یا اخراج! |
smell fishy | احساس کنید که کسی صادق نیست. |
take something for granted | چون چیزی همیشه در دسترس است، قدر آن را ندانستن |
the dust settles | آبها از آسیاب افتاده است |
time flies | عمر زود میگذرد. |
to do sb a solid | مرام گذاشتن، به کسی لطف یا کمک کردن |
two heads are better than one | کمکگرفتن و مشورتگرفتن کار را راحتتر میکند. |
under the weather | بدحال و ناخوش بودن |
when pigs fly | برای بیان اینکه کاری هرگز انجام نخواهد شد بهکار میرود. |
when the chips are down | وقتی شرایط جدی یا خطرناک میشوند. |
where there’s a will there’s a way | خواستن توانستن است |
while the cat’s away, the mice will play | مردم معمولا از نبودن مقام مافوق سواستفاده خواهند کرد. |
you can’t judge a book by its cover | نمیتوان از روی ظاهر قضاوت کرد. |
your mind is a blank/goes blank | هنگامی که مطلبی را فراموش میکنید و چیزی به ذهن نمیرسد. |
you’re only young once | برای تاکید بر لذت بردن از جوانی بهکار میرود. |
you’ve made your bed, now lie in it | باید نتیجه بد کارهایی که کردی را بپذیری |
اصطلاحات و ضرب المثل های رایج زبان انگلیسی
اصطلاح انگلیسی | معنی اصطلاح | ترجمه |
---|---|---|
Beat around the bush | To avoid talking about what’s important | جلوگیری از صحبت در مورد آنچه مهم است. طفره رفتن |
Get your act together | Get organized and do things effectively | هماهنگ شوید و کارها را به طور موثر انجام دهید |
Hit the sack | Go to sleep | برو بخواب |
Your guess is as good as mine | I do not know | نمیدانم |
Good things come to those who wait | To have patience | داشتن صبر |
Back against the wall | Stuck in a difficult circumstance with no escape | در شرایط سختی گیر کرده و هیچ راه گریزی ندارد |
Up in arms | Being grumpy or angry about something | بدخلق یا عصبانی بودن در مورد چیزی |
Scrape the barrel | Making the most of the worst situations or things because you can’t do anything about it | از بدترین موقعیتها یا چیزها نهایت استفاده را ببرید زیرا نمی توانید کاری برای آن انجام دهید |
Burn your boats/bridges | Doing something that makes it impossible to go back to the original state. | انجام کاری که بازگشت به حالت اولیه را غیرممکن میکند. |
Break fresh/ new ground | Doing something that has never been done before | انجام کاری که قبلا انجام نشده بود. |
Sell like hot cakes | Quick sellout | فروش سریع |
Run around in circles | Putting efforts into something that is not a worthwhile result | تلاش برای چیزی که نتیجه ارزشمندی ندارد. کار بیهوده کردن، آب در هاون کوبیدن |
On cloud nine | Being very happy | خیلی خوشحال بودن |
Left out in the cold | Being ignored | نادیده گرفته شدن |
Blow hot and cold | Alternate inconsistently between moods and actions | در نوسان بودن بین حالات و اعمال |
Cut corners | Doing something in an easier and least expensive manner | انجام کاری به روشی سادهتر و کم هزینهتر |
Boil the ocean | Taking up an almost impossible or overly ambitious project | انجام یک پروژه تقریبا غیرممکن یا بیش از حد جاهطلبانه |
Keep an ear to the ground | Staying informed and updated about everything | در مورد همهچیز مطلع و بهروز بودن |
Eat like a horse | Eating too excessively | بیش از حد غذا خوردن |
A snowball effect | The aspect of momentum in every event and how they build upon each other | اثر داشتن هر رویداد روی دیگری |
In for a penny, in for a pound | That someone is intentionally investing his time or money for a particular project or task. | اینکه شخصی عمدا وقت یا پول خود را برای یک پروژه یا کار خاص سرمایهگذاری میکند. |
A bird in the hand is better than two in the bush | An opportunity in hand, currently, is better than a prospect in the future, because time never repeats itself. | فرصت الان، بهتر از یک چشمانداز آینده است، زیرا زمان هرگز تکرار نمیشود. |
Chip off the old block | That a person is similar in behavior or actions like his parents. | اینکه انسان در رفتار یا کردار شبیه والدینش باشد. |
Do unto others as you would have them do unto you | Treat people the same way you want to be treated. | با مردم همانطور رفتار کن که دوست داری با تو رفتار شود. |
Don’t cry over spilt milk | Don’t cry over what has happened as it cannot be fixed. | برای اتفاقی که افتاده گریه نکنید زیرا قابل اصلاح نیست. |
Every cloud has a silver lining | Bad things one day eventually led to good things. | اتفاقات بد یک روز در نهایت به چیزهای خوب منجر شد. |
Beside yourself with joy | To be extremely happy. | بینهایت شاد بودن |
Fair and square | Being direct or fair. | روراست یا منصف بودن |
Having an Ace up the sleeve | Have an advantage that is currently being withheld for future purposes. | مزیتی داشته باشید که در حال حاضر برای اهداف آینده دریغ شده است. |
A black sheep | Being a disgrace for the family. | مایه شرمساری خانواده بودن |
Hook, line and sinker | Doing something or trying to achieve something with thoroughness and passion. | انجام کاری یا تلاش برای رسیدن به چیزی با جدیت و اشتیاق. |
Looking to your laurels | Not be lost in your achievements and losing the sight of what is supposed to happen. | در دستاوردهای خود گم نشوید و آنچه را که قرار است اتفاق بیفتد از دست ندهید. |
Bear a grudge | To continue to feel angry or unfriendly for someone or something because of a particular past incident. | ادامه دادن به احساس خشم یا رفتار غیر دوستانه برای کسی یا چیزی به دلیل یک حادثه خاص در گذشته. کینه داشتن |
By the skin of your teeth | To just barely get by or make it. | به سختی از پس چیزی برآمدن یا به آن رسیدن. |
Down for the count | Tired; giving up. | خسته؛ تسلیم شدن. |
Draw the line | To stop before a point where something okay gets not okay. | توقف کردن قبل از نقطهای که چیزی درست نمیشود. |
Easier said than done | Not as easy as it appears to be. | آنطور که به نظر میرسد آسان نیست. گفتنش آسانتر از انجام دادنش است. |
Break a leg | Saying good luck to someone. | به کسی “موفق باشی” گفتن |
Up a creek without a paddle | In an unlucky situation. | بدشانسی آوردن. |
Give it a whirl | To give something a try. | امتحان کردن چیزی |
Fish out of water | To be out of your comfort zone. | برای اینکه از منطقه راحتی خود خارج شوید. |
In the fast lane | A life filled with excitement. | زندگی پر از هیجان |
Go the extra mile | To make an extra effort. | تلاش مضاعف کردن |
Snug as a bug in a rug | Warm and cozy. | گرم و دنج |
Step up your game | To start performing better | برای شروع عملکرد بهتر |
To not see the wood for the trees | To be so involved in trivial matters that you don’t get the important facts. | آنقدر درگیر مسائل بیاهمیت باشید که حقایق مهم را متوجه نشوید. |
Lose your marbles | To go insane. | دیوانه شدن |
Straight from the Horse’s mouth | Directly from the person involved. | مستقیما از دهان شخصِ درگیر شنیدن! |
Crying Wolf | To ask for help when you don’t need it. | درخواست کمک در مواقعی که به آن نیاز ندارید. |
Palm off | Pass off something as genuine when it is spurious. | چیزی جعلی را به عنوان اصل جا زدن. |
تا اینجا، با تعداد زیادی از اصطلاحات پرکاربرد انگلیسی آشنا شدید. اما اصطلاحات انگلیسی صرفا به آنچه گفته شد ختم نمیشود و هنوز تعداد دیگری از آنها را باید یاد بگیرید. برای یادگیری بهتر، سعی کنید از مفهوم و مثالهایی که در بالا ذکر شد، برای درک بهتر هر اصطلاح استفاده کنید.
سلام خدا قوت ، مطالب وبلاگ شما بی نظیر است
چطور میتوان اصطلاحات سفیر و فیلم های آن را دانلود کرد