مکالمه انگلیسی بین دو دوست | نمونه گفتگو رسمی و گفتگو دوستانه در انگلیسی
دوستیها بخش مهمی از زندگی ما هستند و صحبت کردن با دوستان میتواند به ما در یادگیری و تقویت زبان انگلیسی کمک کند. مکالمات روزمره با دوستان یکی از بهترین روشها برای تمرین مهارتهای زبانی است، زیرا میتوانیم در محیطی راحت و بدون استرس، با موضوعات مختلف گفتگو کنیم. از موضوعات بیاهمیت تا مسائل جدی، مکالمه بین دو دوست فرصتی مناسب برای بهبود مهارتهای شنیداری و گفتاری فراهم میکند.
نمونه گفتگوها
مکالمه انگلیسی بین دو دوستی که در رستوران به هم بر میخورند
| فارسی | English |
|---|---|
| بین دو دوستی که در رستوران به هم برخورد میکنند | Between Two Friends Who Bump Into Each Other at a Restaurant |
| مایک: سلام، تویی، جان؟ | Mike: Hey, is that you, John? |
| جان: مایک! چطوری؟ مدتهاست که ندیدمت. | John: Mike! How have you been? It’s been ages. |
| مایک: خوبم. بله، از زمان فارغالتحصیلی همدیگر را ندیدهایم. | Mike: I’m doing great. Yes, we haven’t met since graduation. |
| جان: من هم خوبم. | John: I’m doing well too. |
| مایک: مشغول چه کاری هستی؟ | Mike: So, what have you been up to? |
| جان: کارشناسی ارشد در علوم کامپیوتر را در دانشگاه استنفورد شروع کردهام. | John: I’ve started my Masters in Computer Science at Stanford University. |
| مایک: فوقالعاده است! همیشه عاشق برنامهنویسی بودی. | Mike: That’s awesome! You always loved coding. |
| جان: بله، دقیقا. تو چطور، مایک؟ تو به هنر علاقه داشتی، درسته؟ | John: Yes, indeed. How about you, Mike? You were into arts, right? |
| مایک: درست یادته. در حال تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد هنرهای زیبا در مدرسه جدید نیویورک هستم. | Mike: You remember correctly. I’m pursuing my Masters in Fine Arts from The New School in New York. |
| جان: فوقالعاده است. خوشحالم برات. | John: That’s fantastic. I’m so glad for you. |
| مایک: من هم برای تو خوشحالم. باید بیشتر همدیگر را ببینیم. | Mike: I’m happy for you too. Let’s catch up more often. |
| جان: حتما! خیلی چیزها برای گفتن داریم. | John: Absolutely! There’s so much to talk about. |
| مایک: به زودی میبینمت. باید برم. مراقب باش. | Mike: I’ll see you soon. I need to leave now. Take care. |
| جان: حتما، به زودی میبینمت. خداحافظ. | John: Sure, see you soon. Bye. |
Note: ( Take care / Bye)
گفتگوی تلفنی بین دو دوست که در مورد یک تجدید دیدار صحبت میکنند
| فارسی | English |
|---|---|
| گفتگوی تلفنی بین دو دوست که در مورد یک تجدید دیدار صحبت میکنند | A Phone Conversation Between Two Friends Discussing a Reunion |
| آلیس: سلام، دارم با لیلی صحبت میکنم؟ | Alice: Hello, is this Lily? |
| لیلی: بله، لیلی هستم. شما؟ | Lily: Yes, this is Lily. Who’s this? |
| آلیس: لیلی، من آلیس هستم، هماتاقی قدیمی کالجت. منو یادت میاد؟ | Alice: Lily, it’s Alice, your old college roommate. Do you remember me? |
| لیلی: آلیس! چطوری؟ مدتهاست که ندیدمت. | Lily: Alice! How have you been? It’s been so long. |
| آلیس: خوبم. بله، چند سالی از زمان کالج گذشته. شمارهت رو از سم گرفتم. | Alice: I’m doing well. Yes, it’s been a few years since college. I got your number from Sam. |
| لیلی: بله، سم رو یادمه. حالش چطوره؟ | Lily: Yes, I remember Sam. How is he? |
| آلیس: عالیه! الان برای گوگل کار میکنه. | Alice: He’s great! He’s working for Google now. |
| لیلی: فوقالعاده است. | Lily: That’s fantastic. |
| آلیس: دلیل تماس من اینه که دارم یه تجدید دیدار برای بچههای دورهمون برنامهریزی میکنم. میتونی بیای؟ | Alice: The reason I called is that I’m planning a reunion for our batch. Would you be able to come? |
| لیلی: واقعا؟ دوست دارم شرکت کنم. فقط جزئیات رو بهم بگو. | Lily: Really? I’d love to attend. Just let me know the details. |
| آلیس: یادت میاد کافهتریای کالجمون رو؟ قراره همونجا هم رو ببینیم! | Alice: Remember our college cafeteria? That’s where we’re planning to have the reunion. |
| لیلی: فوقالعاده است! مشتاقم که بیام. | Lily: That sounds wonderful! I’m looking forward to it. |
| آلیس: عالی! به زودی جزئیات نهایی رو بهت میگم. خداحافظ. | Alice: Great! I’ll let you know the final details soon. Bye. |
| لیلی: باشه، خداحافظ. | Lily: Sounds good. Bye. |
مکالمه انگلیسی بین دو دوست که در مورد یک فیلم صحبت میکنند
| فارسی | English |
|---|---|
| بین دو دوست که در مورد یک فیلم صحبت میکنند | Between Two Friends Talking About a Movie |
| ریچل: سلام، راس. آخر هفتهات چطور بود؟ | Rachel: Hi, Ross. How was your weekend? |
| راس: سلام، ریچل. عالی بود. یه فیلم فوقالعاده دیدم. | Ross: Hey, Rachel. It was great. I watched this amazing movie. |
| ریچل: واقعا؟ چه فیلمی دیدی؟ | Rachel: Really? Which movie did you watch? |
| راس: “Inception” رو دیدم. یه فیلم علمیتخیلیه. | Ross: I watched “Inception”. It’s a mind-bending sci-fi film. |
| ریچل: اوه، من هم “Inception” رو دیدم. فیلمی بینظیره. | Rachel: Oh, I’ve seen “Inception” too. It’s a brilliant movie. |
| راس: واقعا؟ شخصیت مورد علاقهت کی بود؟ | Ross: Really? Who is your favorite character from the movie? |
| ریچل: شخصیت لئوناردو دیکاپریو. تو چطور؟ | Rachel: I liked Leonardo DiCaprio’s character, Cobb. How about you? |
| راس: من آریادنه، که الن پیج بازی میکنه، رو دوست داشتم. شخصیتش دیدگاه منحصر به فردی آورد. | Ross: I liked Ariadne, played by Ellen Page. Her character brought a unique perspective. |
| ریچل: موافقم. خوشحال شدم باهات صحبت کردم. فردا سر کار میبینمت. خداحافظ. | Rachel: I agree. It was nice talking to you. See you tomorrow at work. Bye. |
| راس: میبینمت، خداحافظ. | Ross: See you, bye. |
چالشهای رایج در گفتگوهای روزمره و راههای غلبه بر آنها
ارتباطات بخش مهمی از زندگی روزمره ماست و گفتگو بین دو دوست به انگلیسی میتواند هم سرگرمکننده و هم چالشبرانگیز باشد. صرف نظر از اینکه چقدر فرد را میشناسید، هنوز ممکن است برخی چالشها وجود داشته باشد. در اینجا برخی از آنها آورده شده است:
- موانع زبانی:
اگر انگلیسی زبان اول شما نباشد، ممکن است در دنبال کردن مکالمه یا بیان خود به صورت روان دچار مشکل شوید. یکی از راههای غلبه بر این مشکل، تمرین مهارتهای انگلیسی از طریق خواندن، نوشتن، گوش دادن و صحبت کردن است.
- اختلاف نظرات:
دوستان شما ممکن است در موضوعات خاصی افکار متفاوتی داشته باشند که منجر به اختلافات و تنش میشود. برای غلبه بر این، مهم است که به نظرات دوستانتان بدون قضاوت یا رد کردن آنها گوش دهید. همچنین میتوانید دیدگاه خود را با احترام به اشتراک بگذارید و به دنبال نقاط مشترک باشید. سعی کنید بر استرس خود غلبه کنید تا بتوانید بحث راحتتری را به انگلیسی پیش ببرید.
- حواسپرتیها:
در دنیای دیجیتال امروز، به راحتی میتوان در حین گفتگو توسط گوشی یا سایر دستگاهها حواستان پرت شود. چنین شرایطی میتواند به جریان گفتگو آسیب برساند. در طول گفتگو متمرکز بمانید، گوشی خود را سایلنت کنید و از انجام چندین کار همزمان بپرهیزید تا از این مشکل جلوگیری کنید.
- سکوتهای ناخوشایند:
گاهی اوقات مکالمه بین دو نفر ممکن است متوقف شود که منجر به سکوتهای ناخوشایند میشود. بهترین راه برای غلبه بر این چالش ناخوشایند، پرسیدن سوالات باز، به اشتراک گذاشتن داستان شخصی یا بحث در مورد علاقه یا سرگرمی مشترک است.
- غلبه بر مکالمه:
غلبه یک نفر بر گفتگو میتواند باعث شود دیگران احساس بیرون بودن یا بیعلاقگی کنند. اگر نمیخواهید این اتفاق بیافتد، سعی کنید به طور فعال گوش دهید و به دیگران فرصت صحبت بدهید. همچنین میتوانید مکالمه را به گونهای هدایت کنید که به علاقهی همه بپردازد.
اگر حتی در هنگام صحبت با دوستانتان به دلیل نداشتن شرایط روانی مناسب دچار اضطراب میشوید، باید سعی کنید در خانه تمرین کنید تا اعتماد به نفس خود را بالا ببرید. و به یاد داشته باشید که دوستان واقعی شما برای اشتباهات، مکثها یا گیر کردن روی کلمات شما را قضاوت نمیکنند. در عوض، آنها تمام تلاششان را میکنند تا به شما کمک کنند و احساس راحتی به شما بدهند تا بتوانید با خیالی آسوده به مکالمه بپردازید.
10 نمونه گفتگو غیر رسمی بین دوستان
نکات ارائه شده در بالا میتواند در هر مکالمهای مفید باشد. اما ما معتقدیم که هیچ چیزی بهتر از تمرین واقعی نیست. بنابراین، ما چند نمونه گفتگوی ساده و غیررسمی برای دو نفر جمعآوری کردهایم. میتوانید از آنها برای تمرین مهارتهای خواندن و صحبت کردن خود استفاده کنید یا ایدههای جالبی برای بحث با دوستانتان پیدا کنید.
مکالمه بین دو دوست; ملاقات پس از مدت طولانی دوری
| فارسی | English |
|---|---|
| ملاقات پس از مدت طولانی دوری | Catching Up After a Long Time Apart |
| جیمز: سلام، رفیق! مدت زیادیه ندیدمت! | James: Hey, buddy! Long time no see! |
| جردن: سلام، جیمز. باورم نمیشه بالاخره همدیگه رو دیدیم. چند وقت از آخرین بار گذشته؟ | Jordan: Hello, James. Can’t believe we’ve finally met. How long has it been since the last time? |
| جیمز: اوه، حتی یادم نمیاد. یک سال؟ دو سال؟ شاید بیشتر. | James: Oh, I can’t even remember. A year? Two? Maybe even more. |
| جردن: خوب، خوشحالم که الآن میبینمت. چه خبر جدیدی داری؟ | Jordan: Well, I’m glad to see you right now. What’s new? |
| جیمز: میتونم بهت بگم چیزهای زیادی برای بحث داریم. میدونستی که ازدواج کردم؟ | James: I can assure you there are many things to discuss. Did you know that I got married? |
| جردن: بس کن! نمیدونم دیگه چه انتظاری داشته باشم اگه با این خبر فوقالعاده شروع کنی. تبریک میگم. | Jordan: Shut up! I don’t know what else to expect if you start with this fantastic news. Congratulations. |
| جیمز: خیلی ممنونم. چرا نریم به این بار کوچیک پایین خیابون و نوشیدنی بخوریم؟ | James: Thank you very much. Why don’t we go to this small bar down the street and share a beer or two? |
| جردن: ایدهی خوبی داری. بریم. | Jordan: Great idea. Let’s go. |
مکالمه بین دو دوست; بحث در مورد فیلمها یا برنامههای تلویزیونی اخیر
| فارسی | English |
|---|---|
| بحث در مورد فیلمها یا برنامههای تلویزیونی اخیر | Discussing Recent Movies or TV Shows |
| نیکول: بالاخره اون فیلمی که بهت گفتم رو دیدی؟ | Nicole: Did you finally see that movie I told you about? |
| جین: ببخشید، کدوم فیلم؟ هر روز در مورد فیلمهای جدید به من میگی! | Jane: I’m sorry, which one? You tell me about new movies every day, geek! |
| نیکول: اینو نادیده میگیرم. به هر حال، دارم در مورد “The Menu” صحبت میکنم. | Nicole: I’ll just ignore that. Anyway, I’m talking about The Menu. |
| جین: آره، این یکی رو دیدم. و راستش، خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم. | Jane: Oh yeah, I indeed saw this one. And honestly, I’ve been pretty impressed. |
| نیکول: خب، دروغ نمیگم – تحت تاثیر قرار گرفتم که دیدیش. اما از فیلم چی خوشت اومد؟ | Nicole: Well, not gonna lie – I’m impressed that you’ve watched it. But what did you like about the movie? |
| جین: اول از همه، به عنوان یک هوادار بزرگ هری پاتر، خیلی خوشحال شدم که رالف فاینس و نقش جدیدش رو دیدم. | Jane: Firstly, as a huge Harry Potter fan, I was thrilled to see Ralph Fiennes and his new role. |
| نیکول: موافقم – بازیگریش فوقالعاده است! | Nicole: I agree – his acting skills are fantastic! |
| جین: و همچنین، میدونی که من همه چیزهای تاریک – شوخیها، سبکها و غیره – رو دوست دارم. میتونم بهت بگم که این فیلم حالا به طور رسمی توی لیست پنجتای برترم قرار گرفته. | Jane: And also, you know that I like everything dark – humor, style, etc. I can tell you that this movie is now officially on my top-five list. |
مکالمه بین دو دوست; برنامهریزی برای سفر با هم
| فارسی | English |
|---|---|
| برنامهریزی برای سفر با هم | Planning a Trip Together |
| کیرا: اوه، نمیتونم برای این تعطیلات صبر کنم. خیلی خستم؛ این دو هفته قراره خیلی خوب باشه. | Keira: Oh, I can’t wait for this vacation. I’m so tired; these two weeks will be a blessing. |
| جسیکا: میدونم، دختر. ما همنظریم. | Jessica: I believe you, girl. We are in the same boat. |
| کیرا: پس، فکر میکنی کجا باید بریم؟ | Keira: So, where do you think we should go? |
| جسیکا: خب، بر اساس بودجهمون و همهی نکات، من گزینهها رو به سه مورد محدود کردم. | Jessica: Okay, according to our budget and all the nuances, I’ve narrowed it down to three options. |
| کیرا: وای، انتظار داشتم کمتر باشه. بهم بگو! | Keira: Wow, I’ve expected much less. Tell me! |
| جسیکا: برای شروع، همیشه فلوریدا داریم – هر دو به استراحت نیاز داریم و کمی زمان استراحت در ساحل ضرری نداره. و از مامان پرسیدم – میتونیم رایگان در هتلش بمونیم. | Jessica: For starters, we always have Florida – we both need to relax, and some lazy beach time won’t hurt. And I’ve already asked Mom – we can’t stay at her hotel for free. |
| کیرا: این عالیه. فعلا به این گزینه میچسبم. | Keira: That sounds fantastic. I’ll stick with this option for now. |
| جسیکا: بله، فکر میکردم اینطور بشه. دو گزینهی دیگه هم دارم، اما با تو موافقم. پس، فلوریدا باشه. | Jessica: Yeah, I’ve thought so. I also have two other options, but I agree with you. So, Florida it is. |
| کیرا: یای! حالا بریم یه سری خوراکی بگیریم و جشن بگیریم. | Keira: Yay! Now let’s grab some snacks and celebrate. |
مکالمه بین دو دوست; به اشتراک گذاشتن خبرهای هیجانانگیز
| فارسی | English |
|---|---|
| به اشتراک گذاشتن خبرهای هیجانانگیز | Sharing Exciting News |
| جنا: سلام، باید چیزی بهت بگم. وقت داری؟ | Jenna: Hey, I have to tell you something. Are you free? |
| ایو: بله، چه خبره؟ کنجکاوم! | Eve: Yes, what’s going on? I’m intrigued! |
| جنا: خب، میدونی که برای اون امتحان بزرگ درس میخوندم، درسته؟ | Jenna: Okay, so you know how I’ve been studying for that big exam, right? |
| ایو: البته. خیلی سخت روی اون کار کردی. | Eve: Of course. You’ve been working so hard on it. |
| جنا: خب، امروز نتایج رو گرفتم و با نمرات عالی قبول شدم! | Jenna: Well, I got the results today, and I passed with flying colors! |
| ایو: وای، جنا! فوقالعاده است! میدونستم که میتونی. | Eve: Wow, Jenna! That’s amazing! I knew you could do it. |
| جنا: ممنون! خیلی خوشحال و خوشحالم. باید جشن بگیریم. | Jenna: Thanks! I’m so relieved and happy right now. We should celebrate. |
| ایو: حتما! بیایم امشب بریم بیرون شام بخوریم. مهمون من. | Eve: Absolutely! Let’s go out for dinner tonight. My treat. |
مکالمه بین دو دوست; صحبت دربارهی علایق و سرگرمیها
| فارسی | English |
|---|---|
| صحبت دربارهی علایق و سرگرمیها | Talking About Hobbies and Interests |
| تام: سلام، سارا. برای آخر هفته برنامهای داری؟ | Tom: Hey, Sarah. Do you have any plans for the weekend? |
| سارا: هنوز نه. چرا میپرسی، تام؟ | Sarah: Not yet. Why do you ask, Tom? |
| تام: فکر میکنم بریم کوهنوردی. دوست داری با من بیای؟ | Tom: I’m thinking of going hiking in the mountains. Would you like to join me? |
| سارا: خیلی جالبه! همیشه میخواستم کوهنوردی رو امتحان کنم. | Sarah: That sounds fun! I’ve always wanted to try hiking. |
| تام: عالیه! میتونیم صبح زود بریم و از هوای تازه لذت ببریم. | Tom: Great! We can go early in the morning and enjoy the fresh air. |
| سارا: رو من حساب کن. منم چندتا خوراکی برای خودمون میبرم. | Sarah: Count me in. I’ll pack some snacks for us. |
| تام: عالیه! آخر هفتهی فوقالعادهای خواهیم داشت. | Tom: Awesome! It’s going to be a fantastic weekend. |
موضوعاتی که میتوان درباره آنها مکالمهای ساده در عین حال کاربردی را شروع کرد
شروع مکالمه با سلام و احوالپرسی
شروع مکالمه با کسی که تازه ملاقات کردهاید میتواند دشوار باشد. ممکن است ندانید چه چیزی بگویید یا درباره چه موضوعاتی صحبت کنید. اینجاست که سلام و احوالپرسی و یا حتی معرفیهای ساده به کمک میآیند.
برای مثال:
Sarah: Hi, I’m Sarah Johnson. It’s nice to meet you!
سارا: سلام، من سارا جانسون هستم. خوشبختم که ملاقات میکنم.
James: Nice to meet you too, Sarah. I’m James Lee.
جیمز: خوشبختم که ملاقات میکنم، سارا. من جیمز لی هستم.
Sarah: Great! So, what do you do here, James?
سارا: عالیه! شما در اینجا چه کار میکنید، جیمز؟
James: I’m a high school teacher. How about you?
جیمز: من یک معلم دبیرستانم هستم. شما چطور؟
Sarah: I work in a bank. I’ve been here for about two years now.
سارا: من در بانک کار میکنم. حدود دو سال است که اینجا هستم.
James: That’s interesting! Where are you from?
جیمز: جالب است! شما اهل کجا هستید؟
Sarah: I’m originally from Canada. I moved here for my job. What about you?
سارا: من اصالتاً از کانادا هستم. برای کارم به اینجا منتقل شدم.
James: It’s great! I was born here.
جیمز: خیلی خوبه! همه خیلی گرم و صمیمی بودهاند.
Sarah: Oh, it’s amazing! So, I think you can help me with some address.
سارا: او، این فوقالعادست! پس تو میتونی در پیدا کردن چندتا آدرس به من کمک کنی.
James: Yeah, for sure! Feel free to ask any time you want.
جیمز: آره، حتما! هرموقع خواستی تعارف نکن و ازم بپرس.
صحبت درباره اتفاقاتی که در طول روز افتاده
وقتی نمیدانید درباره چه چیزی صحبت کنید، همیشه میتوانید درباره فعالیتهای روزانهتان صحبت کنید! درباره روزتان بگویید! صبحانه چه خوردهاید؟ آیا هر روز صبح پیادهروی یا دویدن را دوست دارید؟ این جزئیات روزمره زندگیتان را با دیگران به اشتراک بگذارید و از عباراتی مانند ” The funniest thing happened today” “امروز بامزهترین اتفاق افتاد که…” یا ” Do you know that I” “میدونی که من…” استفاده کنید. این همچنین فرصت بسیار خوبی است تا کلمات و عبارات جدید را تمرین کنید و یاد بگیرید چگونه در موقعیتهای روزمره مختلف صحبت کنید.
برای مثال:
Dina: Hi! How was your day?
دینا: سلام! روزت چطور بود؟
Billy: It was pretty good. I had a nice breakfast this morning. What about you?
بیلی: بد نبود. امروز صبح یک صبحانه خوب خوردم. تو چطور؟
Dina: I skipped breakfast, actually. I was in a hurry. What did you have?
دینا: راستش صبحانه نخوردم. عجله داشتم. تو چی خوردی؟
Billy: Just some toast and eggs. Do you usually eat breakfast?
بیلی: فقط کمی نان تست و تخممرغ. معمولاً صبحانه میخوری؟
Dina: Not always. The funniest thing happened to me today, by the way.
دینا: نه همیشه. راستی امروز برام یه اتفاق خیلی بامزه افتاد.
Billy: Really? What happened?
بیلی: واقعاً؟ چی شده؟
Dina: I was walking to work, and a dog started following me. It wouldn’t stop until I gave it some of my sandwich!
دینا: داشتم میرفتم سر کار که یه سگ شروع کرد دنبالم اومدن. تا وقتی یه تیکه از ساندویچم رو بهش ندادم، ول نکرد!
Billy: That’s hilarious! Looks like you made a new friend.
بیلی: خیلی بامزهست! انگار یه دوست جدید پیدا کردی.
Dina: Maybe! Sharing these little things makes the day more interesting, doesn’t it?
دینا: شاید! به اشتراک گذاشتن این چیزای کوچیک، روز رو جالبتر میکنه، نه؟
Billy: Absolutely! And it’s a good way to practice English too.
بیلی: قطعاً! و همینطور یه راه خوبه برای تمرین انگلیسی.
صحبت درباره علایق و چیزهایی که دوست ندارید
یکی از بهترین موضوعات برای مکالمه به زبان انگلیسی، صحبت کردن درباره علایق و چیزهایی است که دوست ندارید. میتوانید درباره غذاهای مورد علاقهتان، جاهایی که دوست دارید به آنها سفر کنید، ورزشهایی که میپسندید یا موسیقیهایی که علاقه دارید صحبت کنید. در واقع، میتوانید درباره هر چیزی حرف بزنید! همچنین، به یاد داشته باشید که سعی کنید شریک مکالمهتان را هم تشویق کنید تا درباره علایقش صحبت کند. صحبت درباره چیزهایی که دوست دارید یا ندارید به شما کمک میکند کلمات جدید یاد بگیرید و مهارتهای خود را تقویت کنید. این موضوع همچنین به شما این امکان را میدهد که بهتر خودتان را به دیگران به زبان انگلیسی بیان کنید.
برای مثال:
Penny: What’s your favorite kind of music?
پنی: سبک موسیقی مورد علاقت چیه؟
David: I love pop music. What about you?
دیوید: موسیقی پاپ رو دوست دارم. تو چی؟
Penny: I prefer classical. It’s relaxing. Do you play any instruments?
پنی: من موسیقی کلاسیک رو ترجیح میدم. آرامشبخشه. سازی هم مینوازی؟
David: Yes, I play the guitar. What’s your favorite food?
دیوید: آره، گیتار میزنم. غذای مورد علاقت چیه؟
Penny: Pasta! And yours?
پنی: پاستا! تو چی؟
David: Pizza, for sure. Do you like traveling?
دیوید: قطعاً پیتزا. سفر کردن رو دوست داری؟
Penny: Absolutely! It’s so exciting to explore new places.
پنی:حتماً! دیدن جاهای جدید خیلی هیجانانگیزه.
صحبت درباره خاطرات گذشته
به اشتراک گذاشتن خاطرات یکی از بهترین موضوعات برای مکالمه به زبان انگلیسی است. این کار به شما اجازه میدهد که به تجربیات خوب گذشته خود نگاه کنید و همزمان مهارتهای زبانیتان را تقویت کنید. از کلماتی استفاده کنید که به گذشته اشاره دارند، مثل “I went” “من رفتم” یا “I saw” “من دیدم.” جزئیات را توصیف کنید تا تصویری با کلماتتان بسازید. همچنین از شریک مکالمه خود درباره تجربیاتش سؤال کنید! از جملاتی مثل “Tell me about the time” “درباره زمانی که…” یا “Have you ever been to” “آیا تا به حال به… رفتهای؟” استفاده کنید.
برای مثال:
Halie: Do you remember a childhood moment that made you happy?
هیلی: یه لحظه از کودکیات که خیلی خوشحال شدی رو یادته؟
Kaylie: Yes, I remember getting my first bike. What about you?
کایلی: آره، یادمه اولین دوچرخهام رو که گرفتم. تو چی؟
Halie: I remember a fun trip to the mountains with my family.
هیلی: یه سفر عالی به کوهها با خانوادهام رو یادمه.
Kaylie: That sounds amazing! Have you ever been to the beach?
کایلی: عالی به نظر میآد! تا حالا به ساحل رفتی؟
Halie: Yes, I saw a beautiful sunset there.
هیلی: آره، اونجا یه غروب زیبا رو دیدم.
Kaylie: I’ve been a few times. One time I built a big sandcastle with my friends.
کایلی: چند بار رفتم. یه بار با دوستام یه قلعه شنی ساختیم.
Halie: That’s so fun!
هیلی: خیلی خوش میگذره!
سلام و احوال پرسی با یک دوست پس از مدت طولانی
دوباره ارتباط برقرار کردن بعد از مدت طولانی فرصتی عالی برای بازسازی رابطه و به اشتراک گذاشتن تجربیات جدید است. خواه با دوست، عضو خانواده یا همکار باشد، هیجانانگیز است که از اتفاقات جدید و تغییرات زندگی یکدیگر بشنویم. گفتگو میتواند با سوالات سادهای مثل “How have you been?” “این چند وقت چطور بودهای؟” یا “What’s new with you?” “چه خبر؟” شروع شود.
برای مثال:
Paul: Hey! Long time no see! How have you been?
پال: سلام! خیلی وقت شده که ندیدمت! این مدت چطور بودی؟
Jack: I’ve been good, just busy. What about you?
جک: خوب بودم، فقط مشغول بودم. تو چطور؟
Paul: Same here! I’ve been traveling a lot. Missed talking to you.
پال: منم همینطور! زیاد سفر کردم. دلم برای حرف زدن باهات تنگ شده بود.
Jack: That’s exciting! Where have you been?
الف: هیجانانگیزه! کجاها رفتی؟
Paul: Spain and Italy. It was amazing!
پال: اسپانیا و ایتالیا. فوقالعاده بود!
Jack: Sounds awesome! Let’s catch up soon.
جک: خیلی عالی به نظر میاد! بیا زودتر دوباره باهم صحبت کنیم.
برای یک سفر برنامهریزی کردن
برای آمادگی در مکالمات به زبان انگلیسی در این موضوع، انواع مختلف سفرها و تعطیلات را در نظر بگیرید. فکر کنید که مردم کجاها برای سفر و تعطیلات میروند، در تعطیلات چه کارهایی میکنند و چرا به آنجا میروند.
برای مثال:
Sean: Are you going away anywhere this summer, Kay?
شان: آیا تابستان جایی میری، کی؟
Kay: Well, we’re planning to go up to Scotland for a few days.
کی: خب، ما برنامه داریم که برای چند روز به اسکاتلند برویم.
Sean: Oh, lovely! Whereabouts?
شان: آه، عالیه! کجا؟
Kay: Inverness. I’ve spent the last couple of days looking for accommodation and flights and stuff.
کی: اینورنس. چند روزی هست که در حال پیدا کردن محل اقامت و پرواز و این چیزها هستم.
Sean: And..?
شان: و…؟
Kay: Well, it was a struggle, I have managed to find a place for us to stay
کی: خب، کار سختی بود، ولی تونستم جایی پیدا کنم که بتونیم بمونیم.
Sean: Oh great! You mean a hotel?
شان: عالیه! منظورم هتله؟
Kay: No, we’re self-catering. It’s a little cottage near Loch Ness.
کی: نه، خودمون آشپزی میکنیم. یه کلبه کوچیک نزدیک دریاچه نس هست.
Sean: Nice! And what about the flights?
شان: عالیه! و پروازها چی؟
Kay: Well that’s the problem, actually. They’re just so pricey at the moment – I’m struggling to find any flights at all. I wish I hadn’t left it so late!
کی: خب، مشکل اینجاست. در حال حاضر خیلی گرون هستند. اصلاً نمیتوانم هیچ پروازی پیدا کنم. ای کاش اینقدر دیر اقدام نمیکردم!
Sean: Yeah, I know. It’s always expensive when you book last-minute, isn’t it? Have you thought about taking the train instead?
شان: آره، میدونم. همیشه وقتی دقیقه نودی رزرو میکنی گرونه، نه؟ آیا به سفر با قطار فکر کردی؟
Kay: Yeah, but we’ve got so much stuff, and I think we’ll struggle to carry it all.
کی: آره، ولی ما خیلی وسیله همراهمون داریم، فکر میکنم حملش خیلی سخت باشه.
Sean: Couldn’t you just drive up there?
شان: نمیتونی با ماشین بری؟
Kay: Yeah, I guess so, but it’s just such a long way, you know? I’ll probably have another check for flights tonight.
کی: آره، فکر کنم میشه، ولی خیلی راه داره، میدونی؟ احتمالاً امشب دوباره پروازها رو چک میکنم.
سفارش دادن در رستوران
گاهی اوقات ما برای معاشرت با دوستان، رستوران رفتن و بیرون غذا خوردن را انتخاب میکنیم. به همین جهت، این موضوع یک موضوعیست که بسیار در زبان انگلیسی کاربرد دارد و دانستنش میتواند به نحوهی ارتباط ما با دیگران کمک زیادی کند.
برای مثال:
Emily: So, what are you thinking of getting?
امیلی: خب، چی فکر میکنی سفارش بدی؟
Jake: Hmm, I’m leaning towards the burger. It looks really good. What about you?
جیک: دارم به همبرگر فکر میکنم. خیلی خوب به نظر میرسه. تو چی؟
Emily: I’m thinking about the grilled chicken salad. I’ve been trying to eat a bit healthier lately.
امیلی: من فکر میکنم سالاد مرغ گریلشده رو انتخاب کنم. اخیراً سعی کردم غذاهای سالمتری بخورم.
Jake: Good choice! But I might have to steal a few fries from your plate.
جک: انتخاب خوبیه! ولی احتمالاً باید چند تا سیبزمینی سرخکرده از بشقاب تو بردارم.
Emily: Of course, that’s a given. Should we get an appetizer too?
امیلی: حتماً، این دیگه طبیعیه. میخوای پیشغذا هم بگیریم؟
Jake: Maybe the bruschetta? I’ve heard it’s really tasty here.
جیک: شاید بروشکتا؟ شنیدم اینجا خیلی خوشمزه است.
Emily: Sounds perfect. Let’s go with that.
امیلی: عالی به نظر میرسه. بیاید همون رو بگیریم.
صحبت درباره خانواده
صحبت کردن در مورد خانواده راهی عالی برای ارتباط برقرار کردن با دیگران است. شما میتوانید اعضای خانوادهتان را توصیف کنید، در مورد روابطتان صحبت کنید یا از دیگران در مورد خانوادهشان بپرسید. این عبارات به شما کمک میکند که هنگام صحبت درباره خانواده به زبان انگلیسی طبیعیتر به نظر برسید.
برای مثال:
Jake: So, what’s your family like, then? Big or small?
جیک: خب، خانوادهات چطور هستند؟ بزرگ یا کوچک؟
Olha: Oh, it’s pretty big. There’s my mum, dad, my younger brother Ivan, and my two older sisters, Katya and Lena.
اولگا: آه، خانوادهام نسبتاً بزرگه. مادرم، پدرم، برادر کوچیکم ایوان، و دو خواهر بزرگترم، کاتیا و لِنا هستند.
Jake: There are quite a lot of you, then! So, what’s Ivan like?
جیک: پس شما زیادین! خب، ایوان چطور آدمیه؟
Olha: Well, he’s only fifteen, so, you know, a bit cheeky, but he’s a nice kid. He’s pretty tall for his age, and he’s got this dark, wavy hair. Looks just like my dad, actually!
اولگا: خب، او فقط پونزده سالشه، پس میدونی، یه کمی شیطونه، اما بچه خوبییه. برای سنش خیلی قد بلنده و موهای تیره و موجداری داره. واقعاً شبیه پدرم هست!
Jake: So, is your dad tall as well, then?
جیک: پس پدرت هم قد بلنده؟
Olha: Oh yeah, he’s really tall. He’s also quite serious most of the time. You know, he doesn’t laugh that often, but when he does, it’s usually because something really funny has happened.
اولگا: آره، خیلی قدش بلنده. بیشتر وقتها هم جدیه. میدونی، زیاد نمیخنده، اما وقتی میخنده، معمولاً چیزی واقعاً خندهدار اتفاق افتاده.
Jake: And your sisters? What are they like?
جیک: و خواهرهات؟ اونها چطور هستند؟
Olha: So, Katya’s the oldest. She’s, um, quite bossy but in a good way. She’s got light brown hair, and she’s always brushing with it. Lena’s the opposite—she’s really laid back, and you know, much calmer, and less serious.
اولگا: خب، کاتیا بزرگترست. او، ام، خیلی رئیس بازی درمیاره ولی به شکل مثبت. موهای قهوهای روشن داره و همیشه باهاشون بازی میکنه. لِنا برعکسه—خیلی آروم و راحته، و میدونی، خیلی کمتر جدی هست.
Jake: Sounds like they’re all really different. Do you all look alike, though?
جیک: به نظر میاد که همهتون خیلی متفاوتید. اما آیا شما شبیه هم هستید؟
Olha: Not really! I think I take after my mum—she’s kind of small and blonde and stuff, just like me.
اولگا: نه، زیاد شبیه هم نیستیم! فکر میکنم بیشتر شبیه مادرم باشم—او قد کوتاه و موهای بلوند داره و چیزهایی مثل من.
صحبت درباره شهر محل تولد
اگر کسی درباره زادگاه شما بپرسد، در واقع درباره شهری، روستا یا محلهای سؤال میکند که در آن بزرگ شدهاید. شاید هنوز هم در همانجا زندگی میکنید – یا شاید الان در جای دیگری (مثلاً لندن) زندگی میکنید.
برای آماده شدن برای مکالمات درباره زادگاه خود، به دلایلی که آنجا را دوست دارید یا دوست ندارید، کارهایی که میتوان آنجا انجام داد، و تغییراتی که طی سالها در آنجا رخ داده، فکر کنید.
برای مثال:
Emma: Hey, Jack! Where are you from?
اما: هی، جک! اهل کجایی؟
Jack: I’m from Maplewood, a small town by a lake. What about you?
جک: من از میپلوود هستم، یه شهر کوچیک کنار دریاچه. تو اهل کجایی؟
Emma: I’m from Tehran. It’s busy and full of energy. What’s Maplewood like?
اما: من از تهرانم. شلوغ و پر از انرژیه. میپلوود چطور جک؟
Jack: It’s quiet and surrounded by nature. We used to fish and hike a lot.
جک: آرومه و از طبیعت احاطه شده. قبلاً زیاد ماهیگیری و پیادهروی میکردیم.
Emma: Sounds peaceful! I loved the parks and cafes in Tehran, but it’s crowded.
اما: به نظر آروم میاد! منم پارکها و کافههای تهران رو دوست داشتم، ولی شلوغه.
Jack: I can imagine. Do you miss Tehran?
جک: میفهمم. دلت برای تهران تنگ شده؟
Emma: Yeah, especially the food! What about you?
اما: آره، مخصوصاً غذاش! تو چی؟
Jack: I miss the fresh air and simplicity, but I enjoy the city life now.
جک: دلم برای هوای تازه و سادگیاش تنگ شده، ولی حالا از زندگی شهری لذت میبرم.
Emma: Maybe we can visit each other’s hometowns one day!
اما: شاید یه روز همدیگه رو در زادگاههامون ملاقات کنیم!
Jack: That would be perfect!
جک: اینجوری که عالی میشه!
نتیجهگیری
صحبت با دوستان همیشه لذتبخش است، اما اگر این گفتگو به زبانی غیر از زبان مادری باشد، ممکن است چالشبرانگیز شود. امیدواریم که این مقاله با ارائه نمونههای گفتگو و نکات مفید، به شما در بهبود مهارتهای زبانی کمک کرده باشد. با دوستان خود از این نمونهها استفاده کنید و تا حد امکان تمرین کنید تا اعتماد به نفس و تسلط بیشتری در زبان انگلیسی پیدا کنید.
سلام و ممنون
ممنون از شما سعید عزیز 🙂
Great
Thank you so very much 🙂