شرح phrasal verbs | گرامر phrasal verbs | افعال عبارتی در انگلیسی
فعلهای ترکیبی گروهی از کلمات هستند که ترکیبی از یک فعل با یک قید یا حرف اضافه را ایجاد میکنند تا معنای جدیدی بسازند که از معانی کلمات اصلی جدا است. به عنوان مثال، “pick up” به معنای “برداشتن” یا “بالا بردن” است، که کاملاً با معانی کلمات “pick” و “up” به تنهایی متفاوت است. فعلهای ترکیبی در زبان انگلیسی محاورهای بسیار محبوب هستند. اما ممکن است باعث سردرگمی شوند. زیرا معانی آنها همیشه به راحتی قابل حدس زدن نیستند و هزاران مورد وجود دارد که نمیتوان به راحتی معنی آنها تشخیص داد. در واقع، بسیاری از افعال پایهای که برای تشکیل فعلهای ترکیبی استفاده میشوند، در فعلهای ترکیبی مختلف، با معانی متمایز دیگری هم به کار میروند که سردرگمی ایجاد میکند. برای ساده کردن این موضوع پیچیده و درک فعلهای ترکیبی انگلیسی، فهرستی از رایجترین آنها را در این مقاله ارائه دادهایم.
افعال عبارتی (Phrasal verbs) چیست؟
افعال عبارتی (Phrasal verbs) در زبان انگلیسی ترکیباتی از یک فعل اصلی و یک یا دو جزء دیگر (معمولاً یک حرف اضافه یا یک قید) هستند که معنای کلی این ترکیب متفاوت از معنای تکتک اجزای آن است.
فعل ترکیبی چیست؟
فعل ترکیبی، ترکیبی از یک فعل معمولی با یک قید یا حرف اضافه است که به آن “particle” گفته میشود. این ترکیب یک عبارت فعلی جدید و مجزا ایجاد میکند. معمولاً معنی فعل ترکیبی ارتباط مستقیمی با معانی کلمات تشکیلدهندهاش ندارد، بنابراین بهتر است به فعلِ ترکیبی، به عنوان یک کلمه مستقل و جدید نگاه کنید. افعال ترکیبی در جمله مانند سایر افعال عمل میکنند و صرف میشوند، هرچند قوانین دستوری خاصی در مورد ترتیب کلمات آنها وجود دارد که در ادامه توضیح داده خواهد شد. این افعال میتوانند به هر شکل فعلی صرف شوند، بنابراین میتوانید آنها را در هر جایی که یک فعل معمولی استفاده میشود، به کار ببرید.
برای مثال، بیایید به فعل ترکیبی “get over” نگاه کنیم. فعل “get” به تنهایی به معنای “به دست آوردن” است و حرف اضافه “over” معمولا به تنهایی به معنای “بالا رفتن” یا “گذشتن از چیزی” است. اما وقتی اینها را با هم ترکیب کنیم، فعل ترکیبی “get over” به معنای “بازیافتن” یا “غلبه کردن بر چیزی” است، معنایی کاملاً جدید که اگر بخواهیم دو کلمه “get” و “over” را به تنهایی به فارسی ترجمه کنیم کاملا نتیجهای متفاوت بدست میآوریم.
میتوانید از “get over” مانند یک فعل معمولی در هر فرم یا زمانی استفاده کنید. به مثالهای زیر دقت کنید:
زمان گذشته ساده: Simple past tense
I had the flu last week but got over it.
من هفته گذشته آنفولانزا داشتم اما بهبود یافتم.
مصدر: Infinitive
He wrote a song to get over his grandmother’s death.
او برای کنار آمدن با مرگ مادربزرگش، یک آهنگ نوشت.
Gerund:
Getting over prejudice at work is never easy.
غلبه کردن بر تعصبات در محل کار هرگز آسان نیست.
فعل ماضی: Past participle
Having finally gotten over the breakup, they were ready to return their partner’s things.
پس از اینکه بالاخره با جدایی کنار آمدند، آماده بودند تا وسایل شریک سابقشان را برگردانند.
چگونه فعلهای ترکیبی را صرف کنیم؟
هنگامی که یک فعل ترکیبی به عنوان فعل اصلی جمله به کار میرود، فقط قسمت فعل را صرف کنید و قسمتهای دیگر را به همان شکل نگه دارید. به عبارت دیگر، از هر شکل فعلی که برای فعل به تنهایی استفاده میکردید، استفاده کنید.
I get up at noon during the summer.
من در تابستان ساعت دوازده ظهر بیدار میشوم.
However, this morning I got up at sunrise.
با این حال، امروز صبح من در طلوع آفتاب بیدار شدم.
I have gotten up early too many times this month.
من در این ماه خیلی زیاد زود بیدار شدهام.
توجه داشته باشید که فقط کلمه “get” تغییر میکند، در حالی که کلمه “up” ثابت میماند. همچنین توجه کنید که “get”، فعل بیقاعده است که از اشکال بیقاعده خود استفاده میکند تا به هر زمانی که نیاز است، تناسب داشته باشد.
به این ترتیب، میتوانید از فعلهای ترکیبی در تمام زمانهای فعلی استفاده کنید تا بتوانید هر چیزی را که میخواهید منتقل کنید. صرف فعل همچنین برای حفظ ثبات زمان فعل مهم است اگر از فعلهای ترکیبی در لیست با سایر افعال استفاده میکنید.
انواع فعلهای ترکیبی
برای درک بهتر فعلهای ترکیبی، مفید است که آنها را به دو دسته تقسیم کنید:
- متعدی و لازم
- جداشدنی و جدانشدنی.
یک فعل ترکیبی میتواند فقط به یکی از هر جفت تعلق داشته باشد (و تمام فعلهای ترکیبی جداشدنی متعدی هستند).
فعلهای ترکیبی متعدی Transitive phrasal verbs
فعلهای ترکیبی متعدی از یک مفعول مستقیم استفاده میکنند، درست مانند افعال متعدی معمولی.
Charlie couldn’t put up with the meowing cats any longer.
چارلی دیگر نمیتوانست با گربههایی که سر و صدا میکردند کنار بیاید.
فعلهای ترکیبی لازم Intransitive phrasal verbs
فعلهای ترکیبی لازم، از مفعول استفاده نمیکنند.
The regional director was late, so the sales team went ahead without her.
مدیر منطقهای دیر کرد، بنابراین تیم فروش بدون او ادامه دادند.
فعلهای ترکیبی جداشدنی Separable phrasal verbs
با فعلهای ترکیبی متعدی، گاهی اوقات میتوانید مفعول مستقیم را بین فعل و ذره قرار دهید، مانند “pick you up”. با این حال، چند قانون برای پیروی از فعلهای ترکیبی جداشدنی وجود دارد، در زیر به صورت کامل آنرا شرح دادیم.
He forgot to shut the lights off before he left.
او فراموش کرد که قبل از ترک، چراغها را خاموش کند.
فعلهای ترکیبی جدانشدنی Inseparable phrasal verbs
فعلهای ترکیبی جدانشدنی نمیتوانند جدا شوند؛ فعل و particle باید کنار هم بمانند. تمام فعلهای ترکیبی لازم جدانشدنی هستند.
The wayward son carried on without his father.
پسر سرکش بدون پدرش ادامه داد.
برخی از فعلهای ترکیبی متعدی نیز جدانشدنی هستند.
They went over the contract meticulously before signing it.
آنها قبل از امضا کردن قرارداد آنرا با دقت بررسی کردند.
ترتیب کلمات با فعلهای ترکیبی
بیشتر اوقات، کلمات در یک فعل ترکیبی کنار هم باقی میمانند. برای فعلهای ترکیبی لازم و جدانشدنی، فعل و ذره باید در کنار هم بروند و هرگز نباید جدا شوند. (در افعال ترکیبی (phrasal verbs)، منظور از “ذره” (particle) همان حرف اضافه یا قید است که همراه با فعل اصلی میآید و با آن ترکیب میشود تا یک معنای جدید ایجاد کند. این ذره میتواند یک قید (مثل “up”، “down”، “out”) یا یک حرف اضافه (مثل “on”، “in”، “at”) باشد. ترکیب این دو جزء با هم، معنایی را میسازد که معمولاً با معنای کلمات تشکیلدهندهاش متفاوت است.)
با این حال، فعلهای ترکیبی جداشدنی قوانین مختلفی دارند. برای شروع، فعلهای ترکیبی جداشدنی همیشه متعدی هستند، بنابراین همیشه یک مفعول مستقیم دارند. میتوانید مفعول مستقیم را در وسط فعلهای ترکیبی جداشدنی، بین فعل و ذره قرار دهید:
Augustus never let Hazel down.
آگوستوس هرگز هازل را ناامید نکرد.
این در مورد زمانی که مفعول مستقیم یک عبارت اسمی است نیز صادق است؛ میتوانید تمام کلمات عبارت اسمی را بین فعل و ذره یک فعل ترکیبی جداشدنی قرار دهید:
You never let any of your friends down.
شما هرگز هیچ یک از دوستانتان را ناامید نمیکنید.
در برخی از فعلهای ترکیبی جداشدنی، قرار دادن مفعول مستقیم بین فعل و ذره نه تنها یک گزینه است، بلکه الزامی است. به عنوان مثال، بیایید به فعل ترکیبی “get down” نگاه کنیم.
Incorrect: The beginning of the movie Up gets down everyone.
Correct: The beginning of the movie Up gets everyone down.
آغاز فیلم “Up” همه را ناراحت میکند.
با افعال ترکیبی جداشدنی، مهم نیست که مفعول مستقیم (شیء) در وسط یا انتهای جمله قرار بگیرد. هر دو حالت قابل قبول است. متأسفانه، هیچ قاعده خاصی برای تعیین اینکه کدام افعال ترکیبی جداشدنی هستند و کدام نیستند وجود ندارد؛ باید آنها را حفظ کنید و تمرین کنید تا به طور طبیعی از آنها استفاده کنید. هر دو مثال زیر با استفاده از فعل ترکیبی جداشدنی “pick up” صحیح است:
Pick the box up and carry it to the kitchen.
Pick up the box and carry it to the kitchen.
جعبه را بردارید و به آشپزخانه ببرید.
با این حال، ضمیرها قانون خاصی را در مورد فعلهای ترکیبی جداشدنی دنبال میکنند: اگر مفعول یک ضمیر باشد، همیشه باید در وسط یک فعل ترکیبی جداشدنی قرار گیرد. مفعولهای ضمیر نمیتوانند بعد از فعل ترکیبی بیفتند.
Incorrect: Pick up it and carry it to the kitchen.
Correct: Pick it up and carry it to the kitchen.
آن را بردارید و به آشپزخانه ببرید.
نکاتی برای استفاده از فعلهای ترکیبی:
فعلهای ترکیبی متعدی:
این فعلها با مفعول مستقیم همراه هستند.
فعلهای ترکیبی جداشدنی:
میتوانید مفعول را در وسط فعل و ذره قرار دهید.
مثال: “.Turn the lights off.” → “Turn off the lights”
فعلهای ترکیبی جدانشدنی:
فعل و ذره همیشه کنار هم میمانند و نمیتوانید مفعول را بین آنها قرار دهید.
مثال: “.Look after the children”
فعلهای ترکیبی لازم:
این فعلها بدون مفعول مستقیم استفاده میشوند.
مثال: “.The meeting went on”
80 فعل ترکیبی رایج (با معانی و مثالها)
1. back [x] up
- حمایت کردن یا دفاع کردن از کسی
When the class was making fun of me, only the teacher backed me up.
وقتی کلاس به من میخندید، تنها معلم از من حمایت کرد.
2. break down
- خراب شدن، بهویژه در مورد ماشینآلات
The ice cream machine at McDonald’s often breaks down.
دستگاه بستنیساز در مکدونالد اغلب خراب میشود.
3. call around
- تماس گرفتن با چندین نفر
Roy called around to find a nearby mechanic.
روی تماسهای مختلفی گرفت تا مکانیکی نزدیک پیدا کند.
4. call [x] off
- لغو کردن یک رویداد برنامهریزی شده.
We called the party off. / We called off the party.
ما مهمانی را لغو کردیم.
5. calm down
- آرام شدن بعد از حالت پرانرژی یا عصبی
I need a few minutes to calm down after that match.
نیاز دارم چند دقیقهای آرام شوم بعد از آن مسابقه.
6. check [x] out
- بررسی کردن یک شخص یا یک چیز؛ وقتی به شخص اشاره میکند، ممکن است به معنی نگاه کردن به او با علاقه و رمانتیک باشد.
I’ll check the contract out. / I’ll check out the contract.
قرارداد را بررسی میکنم.
7. cheer [x] up
- شاد کردن کسی، بهویژه اگر قبلاً ناراحت بوده باشد
Reading always cheers me up on a rainy day.
خواندن همیشه روزهای بارانی را برایم شاد میکند.
8. clean up
- معنی 1: در یک تلاش (مانند کسب و کار، ورزش یا …) بسیار موفق بودن
Our hockey team cleaned up at the tournament and went home undefeated.
تیم هاکی ما در مسابقات بسیار موفق بود و بدون شکست به خانه برگشت.
- معنی 2: توقف رفتارهای مشکوک، مانند مصرف مواد مخدر یا الکل
Her boss said she had to either clean up or find a new job.
رئیسش گفت که باید یا رفتار خود را اصلاح کند یا شغف جدیدی پیدا کند.
9. clean [x] up
- مرتب کردن یک منطقه
John cleaned the living room up. / John cleaned up the living room.
جان اتاق نشیمن را مرتب کرد.
10. come around
- تغییر نظر یا دیدگاه به نقطه نظر جدید
I never liked seafood but came around after trying fried calamari.
هرگز از غذاهای دریایی خوشم نمیآمد، اما بعد از امتحان کردن کالاماری سرخشده نظرم تغییر کرد.
11. come between [x]
- مداخله کردن در رابطه بین دو نفر
After more than fifty years of partnership, nothing could come between them.
بعد از گذشت بیش از پنجاه سال مشارکت، هیچ چیزی نمیتوانست بین آنها فاصله بیندازد.
12. come down with [x]
- به بیماری دچار شدن
After traveling, Chandra came down with a cold.
بعد از سفر، چاندرا به سرماخوردگی دچار شد.
13. come out of [x]
- به عنوان نتیجهای از یک رویداد دیگر اتفاق بیفتد
We missed a day of school, so at least some good came out of our boring class trip.
ما یک روز مدرسه را از دست دادیم، بنابراین حداقل چیزی خوب از سفر کسلکننده ما به دست آمد.
14. come up
- معنی 1: به عنوان یک موضوع بحث یا دریافت توجه ظاهر شود.
Everyone talked about how much they enjoyed the movie, but the run time never came up in the conversation.
همه درباره فیلم صحبت کردند، اما مدت زمان آن هرگز مطرح نشد.
- معنی 2: نزدیک شدن
While I was walking along the fence, a cow came up and licked my face.
وقتی داشتم در کنار حصار قدم میزدم، یک گاو نزدیک شد و صورت مرا لیسید.
- معنی 3: خود را ارائه دادن یا رخ دادن، بهویژه در مورد یک رویداد یا وضعیت
Don’t worry about a problem until it comes up.
نگران مشکلی نباشید، تا زمانی که پیش بیاید.
15. come up with [x]
- فکر کردن به یک ایده، بهویژه به عنوان اولین نفر یا تولید یک راهحل
Sahar comes up with her best story ideas at night, so she writes them down before she forgets them.
سحر بهترین ایدههای داستان خود را شبها پیدا میکند، بنابراین آنها را قبل از فراموش کردن یادداشت میکند.
16. count on [x]
- تکیه کردن یا وابسته بودن به کسی یا چیزی
If I’m ever making a mistake, I can count on my friends to warn me.
اگر اشتباهی کنم، میتوانم به دوستانم تکیه کنم تا به من هشدار دهند.
17. crack down on [x]
- به شدت حمله یا تنبیه کردن کسی؛ مجازات کردن یک رفتار
Ever since last month’s accident, police have been cracking down on drunk driving.
از تصادف ماه گذشته، پلیس به شدت با رانندگی تحت تاثیر الکل برخورد کرده است.
18. dive into [x]
- به شوق شروع کردن یک فعالیت یا تعقیب
I’ll dive into that new TV show later tonight.
من شبهای بعد به آن برنامه تلویزیونی جدید میپردازم.
19. dress up
- پوشیدن لباسهای زیبا
Abed dressed up for the award ceremony.
عابد برای مراسم جوایز لباس پوشید.
20. end up
- در نهایت به یک نتیجه یا مقصد رسیدن
After thinking for a day, he ended up taking the job.
بعد از فکر کردن به مدت یک روز، او در نهایت تصمیم به پذیرش شغل گرفت.
21. fall apart
- معنی 1: به قطعات کوچک تبدیل شدن
My new dress completely fell apart after just two washes.
لباس جدید من بعد از فقط دو بار شستشو کاملاً پاره شد.
- معنی 2: تجربه کردن استرس شدید ذهنی یا احساسی
He endured all kinds of harassment at work without flinching but fell apart when his cat got sick.
او تمام انواع آزار و اذیت را در محل کار تحمل کرد بدون اینکه لرزش کند، اما وقتی گربهاش بیمار شد، از هم پاشید.
22. fill [x] up
- پر کردن یک ظرف به حداکثر ظرفیت
Bruce filled his water bottle up to the brim. / Bruce filled up his water bottle to the brim.
بروس بطری آب خود را تا لبه پر کرد.
23. find out [x]
- کشف یا یاد گرفتن چیزی
We didn’t find out the news until we got back from dinner..
ما خبر را تا وقتی که از شام برگشتیم، نشنیدیم.
24. get [x] across
- موفقیتآمیز برقراری ارتباط یا توضیح چیزی
The professor spoke for hours, but they didn’t get anything across to the students.
استاد ساعتها صحبت کرد، اما آنها هیچ چیزی را به دانشآموزان منتقل نکردند.
25. get ahead
- موفق شدن یا پیشرفت کردن
You’ll never get ahead at this company unless you follow the rules.
شما هرگز در این شرکت پیشرفت نخواهید کرد مگر اینکه قوانین را دنبال کنید.
26. get along with [x]
- با کسی در شرایط هماهنگ بودن
My dog gets along with everyone as long as they’re not a cat.
سگ من با همه خوب کنار میآید به شرطی که آنها گربه نباشند.
27. get around
- سفر کردن از جایی به جای دیگر
In this city, it’s impossible to get around without a car.
در این شهر، بدون ماشین غیرممکن است که به اطراف بروید.
28. get around to [x]
- انجام دادن چیزی در نهایت
I’ll get around to that project after the playoffs.
من بعد از مسابقات به آن پروژه میرسم.
29. get at [x]
معنی 1: رسیدن یا دسترسی پیدا کردن به چیزی
I can’t quite get at this itch on my back.
نمیتوانم به این خارش در پشت خود برسم.
معنی 2: اشاره کردن یا پیشنهاد دادن چیزی
These graphs are getting at the fact that we’ll be bankrupt by next week.
این نمودارها به این نکته اشاره دارند که تا هفته آینده ورشکسته خواهیم شد.
30. get away
- فرار کردن یا ترک کردن
Lucio liked to go to the lake every weekend, just to get away.
لوچو هر آخر هفته به دریاچه میرفت تا از شلوغیها دور شود.
31. get away with [x]
- ارتکاب جرم یا تخلف بدون مواجه شدن با عواقب منفی
The boss’s nephew gets away with things that none of the other employees would.
برادرزاده رئیس میتواند کارهایی را انجام دهد که هیچ یک از کارکنان دیگر نمیتوانند.
32. get [x] back
- بازیابی چیزی
Rodger got his pencil back from Greta. / Rodger got back his pencil from Greta.
راجر مداد خود را از گرتا گرفت.
33. get back at [x]
- انتقام گرفتن از کسی
Laila promised herself that she would get back at whoever had started the rumor.
لیلا به خود قول داده بود که از کسی که شایعه را شروع کرده بود انتقام بگیرد.
34. get by
- زنده ماندن یا مدیریت کردن در سطح حداقل
When Sheila lost her job, the family got by with only their savings.
وقتی شیلا شغل خود را از دست داد، خانواده با تنها پساندازشان زندگی کردند.
35. get down
- لذت بردن از خود بدون محدودیت، بهویژه با موسیقی یا رقص
Vicente may be formal at work, but he sure knows how to get down to hip-hop.
وینسنت ممکن است در محل کار رسمی باشد، اما واقعاً میداند چطور با هیپهاپ خوش بگذرانید.
36. get [x] down
- معنی 1: افسرده یا ناامید کردن کسی
Kima always gets everyone down with her stories from the hospital.
کیما همیشه با داستانهایش از بیمارستان همه را افسرده میکند.
- معنی 2: یادداشت کردن چیزی
The president spoke quickly at the press conference, and reporters were struggling to get down all his comments.
رئیسجمهور سریع صحبت کرد و خبرنگاران تلاش میکردند تا همه نظراتش را یادداشت کنند.
37. get down to [x]
- معنی: شروع کردن یا پرداختن به چیزی، بهویژه چیزی بنیادی
Once everyone arrives, we’ll get down to picking teams.
وقتی همه بیایند، شروع به انتخاب تیمها خواهیم کرد.
38. get in on [x]
- پیوستن به یک فعالیت
After the value of Bitcoin started going up, lots of people wanted to get in on cryptocurrency.
بعد از اینکه ارزش بیتکوین شروع به افزایش کرد، بسیاری از مردم خواستند که در زمینه ارزهای دیجیتال وارد شوند.
39. get into [x]
- بهطور کامل بحث کردن در مورد چیزی
I don’t want to get into our finances now; we’ll talk after our guests leave.
نمیخواهم الان درباره مالیاتها صحبت کنم؛ بعد از رفتن مهمانها صحبت خواهیم کرد.
40. get [x] out of [x]
- به دست آوردن نفعی از یک وضعیت
Babysitting the Cohles was a nightmare, but at least Jabar got some money out of it.
نگهداری از بچههای خانواده کاهل کابوس بود، اما حداقل جبار پولی به دست آورد.
41. get over [x]
- بهبودی یا غلبه بر چیزی
Drinking a lot of water helps in getting over an illness.
نوشیدن مقدار زیادی آب در بهبودی از بیماری کمک میکند.
42. get through [x]
- تمام کردن یا تحمل یک تجربه ناخوشایند
Alessandra can’t get through a morning without coffee.
آلساندرا بدون قهوه نمیتواند صبح را پشت سر بگذارد.
43. get to [x]
- اذیت کردن یا آزار دادن کسی
People who don’t clean up after their dogs really get to me.
کسانی که بعد از سگهایشان تمیز نمیکنند واقعاً مرا اذیت میکنند.
44. get together
- جمع شدن بهصورت اجتماعی
The volleyball team is getting together for dinner after practice.
تیم والیبال برای شام بعد از تمرین جمع میشود.
45. give [x] away
- اهدا کردن یا دادن چیزی بهصورت رایگان
Mindy gave away her prized doll collection.
میندی مجموعه عروسکهای ارزشمند خود را اهدا کرد.
46. give up
پذیرش شکست، ترک کردن یا تسلیم شدن
Carin felt like giving up every time she saw the scoreboard.
کارین هر بار که امتیاز را میدید، احساس میکرد که باید تسلیم شود.
47. give [x] up
- متوقف کردن مصرف یا انجام دادن چیزی، معمولاً یک عادت
Minh gave up chocolate because of his migraines.
مین به دلیل میگرنهایش شکلات را ترک کرد.
48. go against [x]
- نافرمانی کردن، مخالفت کردن، یا مبارزه کردن با چیزی
A group of students went against the school dress code yesterday and wore ripped jeans.
گروهی از دانشآموزان دیروز بر خلاف قوانین لباس مدرسه، جینهای پاره پوشیدند.
49. go ahead
- ادامه دادن یا پیش رفتن
Because of the snow, we can’t go ahead with the festival.
بهخاطر برف، نمیتوانیم جشنواره را ادامه دهیم.
50. go along with [x]
- توافق کردن یا تظاهر به توافق کردن
Even though Cedric hated weight lifting, he went along with it because his coach suggested it.
حتی اگر سدریک از وزنهبرداری خوشش نمیآمد، با آن موافقت کرد زیرا مربیاش پیشنهاد داده بود.
51. go for [x]
- تلاش برای دستیابی به چیزی
Carlos trains so hard because he is going for an Olympic gold medal.
کارلوس به شدت تمرین میکند زیرا در حال تلاش برای کسب مدال طلا الماس است.
52. go on
- ادامه دادن
The workers will go on digging until they hit a water pipe.
کارگران به حفاری ادامه خواهند داد تا زمانی که به لوله آب برسند.
53. go over [x]
- مرور یا نگاه کردن به چیزی
Marie went over the study guide one last time before the test.
ماری یک بار دیگر راهنمای مطالعه را مرور کرد قبل از امتحان.
54. hand in [x]
- تحویل دادن چیزی، بهویژه یک تکلیف
The teacher wants us to hand in our essays by email.
معلم میخواهد که ما مقالات خود را از طریق ایمیل تحویل دهیم.
55. hold [x] back
- جلوگیری کردن از انجام چیزی
I wanted to become an architect, but my bad grades held me back.
من میخواستم معمار شوم، اما نمرات بد من را از این کار بازداشت.
56. keep [x] up
- ادامه دادن به انجام چیزی
Keep this pace up and you’ll set a new record!
این سرعت را حفظ کن و رکورد جدیدی خواهی زد!
57. leave [x] out
- حذف کردن چیزی
Orna left the graph out of the presentation.
ارنا نمودار را از ارائه حذف کرد.
58. let [x] down
- ناامید کردن کسی
Kamal let down Marco when he arrived late.
کمال مارکو را زمانی که دیر رسید، ناامید کرد.
59. let go of [x]
- رها کردن یا آزاد کردن چیزی
Don’t let go of the rope until I’m safe.
تا زمانی که من امن نباشم، طناب را رها نکنید.
60. let [x] in
- اجازه دادن به چیزی یا کسی برای ورود
Close the door or you’ll let in the flies!
در را ببندید وگرنه مگسها وارد خواهند شد!
61. let [x] know
- به کسی چیزی گفتن
Let me know as soon as Leslie texts back.
لطفاً به من اطلاع دهید به محض اینکه لزلی پیام داد.
62. look after [x]
- مراقبت کردن از کسی یا چیزی
Thank you for looking after me when I was sick.
از اینکه وقتی بیمار بودم به من مراقبت کردی، متشکرم.
63. look up to [x]
- تحسین کردن یا پرستش کردن کسی
I looked up to this YouTuber until I read about their scandal.
من به این یوتیوبر تا زمانی که درباره رسواییشان خواندم، احترام میگذاشتم.
64. mix up [x]
○ معنی: گیج کردن دو یا چند چیز با یکدیگر
It’s easy to mix up Chris Pine and Chris Pratt.
○ آسان است که کریس پاین و کریس پرات را با هم اشتباه بگیرید.
65. pull [x] up
- بازیابی یا نزدیک کردن چیزی
Eugene pulled the document up on his computer.
یوجین سند را در کامپیوتر خود باز کرد.
66. put [x] on
- پوشیدن چیزی
I always put my backpack on before leaving the house.
من همیشه قبل از خروج از خانه کولهپشتیام را میپوشم.
67. put up with [x]
- تحمل کردن یا پذیرش چیزی
Somehow Paz could put up with Janice’s cynical attitude.
به نحوی پاز میتوانست با نگرش بد جانیس کنار بیاید.
68. run out of [x]
- استفاده کردن از تمام یا تخلیه کردن موجودی چیزی
Isabella ran out of toilet paper at the worst possible time.
ایزابل در بدترین زمان ممکن از کاغذ توالت تمام شد.
69. see to [x]
- اطمینان حاصل کردن از انجام چیزی
I’ll see to watering the plants while you’re gone.
من به آبیاری گیاهان رسیدگی میکنم در حالی که شما نیستید.
70. set [x] up
- ترتیب دادن یا سازماندهی کردن چیزی
Since no one had invited me to join their study group, I set up a group myself.
از آنجا که کسی مرا به گروه مطالعه دعوت نکرد، خودم گروهی ترتیب دادم.
71. show off
- نمایش دادن تواناییها یا موفقیتها برای تحت تأثیر قرار دادن دیگران
Panya didn’t need to shoot so many three-pointers; she was just showing off.
پانیا نیازی به پرتابهای سهامتیازی زیاد نداشت؛ او فقط میخواست خود را نمایش دهد.
72. shut [x] off
- خاموش کردن، بهویژه یک دستگاه
Don’t forget to shut off the water after your shower.
فراموش نکنید که آب را بعد از دوش گرفتن خاموش کنید.
73. take after [x]
- شبیه بودن به کسی، بهویژه در مورد کودکان و والدین
Li takes after his father when it comes to politics.
لی در سیاست به پدرش شبیه است.
74. take [x] out
- بردن چیزی به بیرون
Please take out the garbage before dinner.
لطفاً قبل از شام زباله را بیرون ببرید.
75. think [x] over
- فکر کردن درباره چیزی
When his parents suggested selling his Pokémon cards, Yosef thought over the idea.
وقتی والدینش پیشنهاد فروش کارتهای پوکمونش را دادند، یوسف به این ایده فکر کرد.
76. throw [x] away
- دور انداختن چیزی
Could you throw that old burrito away?
میتوانی آن بوریتو قدیمی را دور بیندازی؟
77. top [x] off
پر کردن چیزی تا بالا؛ تکمیل چیزی بهطور خاص یا شگفتانگیز
May I top off your beverage?
آیا میتوانم نوشیدنی شما را پر کنم؟
78. turn [x] down
- رد کردن یا گفتن نه به کسی
My crush turned me down after I asked them out.
کسی که دوست داشتم بعد از اینکه از او خواستم تا با من بیرون برود، مرا رد کرد.
79. wait on [x]
- خدمت کردن به کسی، بهویژه در یک رستوران
Billie eagerly waited on the table of new customers, hoping for a big tip.
بیلی با اشتیاق به میز مشتریان جدید خدمت میکرد و امیدوار بود که انعام خوبی بگیرد.
80. wait out
- صبر کردن تا پایان یک رویداد یا دوره
They decided to wait out the rain before going on a walk.
آنها تصمیم گرفتند تا باران تمام شود و بعد به پیادهروی بروند.
سوالات متداول دربارهی فعلهای چند کلمهای
فعلهای چند کلمهای چیستند؟
فعلهای چند کلمهای گروههایی از کلمات هستند که یک فعل را با یک قید یا پیشوند ترکیب میکنند. این ترکیبها بهطور مشترک به معنای جدیدی دست مییابند که از معانی کلمات فردی متفاوت است.
مثالهایی از فعلهای چند کلمهای چیستند؟
فعلهای چند کلمهای بسیار رایج هستند و شما اغلب آنها را در انگلیسی گفتاری میشنوید. برخی مثالهای محبوب شامل get out، calm down، give away و put up with هستند.
چه نوعهایی از فعلهای چند کلمهای وجود دارد؟
چهار نوع فعل چند کلمهای وجود دارد که به دو جفت تقسیم میشوند: گذرا و غیرگذرا؛ قابل تفکیک و غیرقابل تفکیک. یک فعل چند کلمهای میتواند به تنها یکی از هر جفت تعلق داشته باشد و توجه داشته باشید که همه فعلهای قابل تفکیک گذرا هستند.
نتیجهگیری
فعلهای ترکیبی بخش مهمی از زبان انگلیسی هستند و یادگیری آنها میتواند به شما کمک کند تا صحبتهای خود را به طور طبیعیتر و روانتر بیان کنید. با تمرین و استفاده منظم از این افعال، میتوانید به تسلط بیشتری در زبان انگلیسی دست یابید و از تواناییهای زبانی خود بهرهبرداری کنید.
20 multiple-choice quizzes on common phrasal verbs, along with an answer key:
1. What does “back up” mean?
A) To move backwards
B) To support or defend someone
C) To stop working
D) To clean thoroughly
2. What does “break down” mean?
A) To repair
B) To stop working, especially for machines
C) To call multiple people
D) To get dressed
3. What does “call off” mean?
A) To start a meeting
B) To call multiple people
C) To cancel a planned event
D) To calm down
4. What does “calm down” mean?
A) To get excited
B) To calm someone else
C) To become less energetic or angry
D) To organize
5. What does “check out” mean?
A) To leave
B) To examine something or someone
C) To clean thoroughly
D) To support someone
6. What does “cheer up” mean?
A) To become sad
B) To make someone happy
C) To run away
D) To come closer
7. What does “clean up” mean?
A) To get dirty
B) To be unsuccessful
C) To organize and tidy
D) To support someone
8. What does “come around” mean?
A) To change one’s opinion or view
B) To avoid something
C) To get something back
D) To look at something
9. What does “come down with” mean?
A) To improve health
B) To become ill
C) To start working
D) To relax
10. What does “come up with” mean?
A) To find something lost
B) To invent or think of something
C) To climb up
D) To call someone
11. What does “count on” mean?
A) To rely on someone
B) To ignore someone
C) To follow someone
D) To compete with someone
12. What does “crack down on” mean?
A) To relax a rule
B) To enforce laws more strictly
C) To give up
D) To start something new
13. What does “dive into” mean?
A) To swim
B) To start something eagerly
C) To fall apart
D) To clean up
14. What does “dress up” mean?
A) To put on casual clothes
B) To wear formal or nice clothes
C) To clean the house
D) To get tired
15. What does “end up” mean?
A) To stop working
B) To finish doing something
C) To finally reach a certain place or state
D) To clean thoroughly
16. What does “fall apart” mean?
A) To stay together
B) To disintegrate or collapse
C) To be successful
D) To relax
17. What does “fill up” mean?
A) To empty something
B) To fill to the maximum capacity
C) To clean up
D) To call someone
18. What does “find out” mean?
A) To search for something
B) To discover or learn something
C) To lose something
D) To give away
19. What does “get along with” mean?
A) To ignore someone
B) To have a harmonious relationship
C) To argue with someone
D) To avoid someone
20. What does “get around to” mean?
A) To travel
B) To finally do something
C) To avoid doing something
D) To clean up
Answer Key:
1. B
2. B
3. C
4. C
5. B
6. B
7. C
8. A
9. B
10. B
11. A
12. B
13. B
14. B
15. C
16. B
17. B
18. B
19. B
20. B