کالوکیشن های فعل get در انگلیسی + مثالهای کاربردی
در زبان انگلیسی، فعلهایی وجود دارند که گاها آنها را در موقعیتهای مختلف به همراه کلمات دیگری میبینیم که معانی گوناگونی را میسازند و برایمان سوال ایجاد میشود که چطور یک فعل میتواند طیف گستردهای از معانی را پوشش دهد؟ به این نوع فعلهایی که در کنار کلمات (عموما اسم) قرار میگیرند و عبارتهای معنا داری میسازند، collocation یا همایند میگویند. کالوکیشنها گروههای واژگانی هستند که معمولاً با هم استفاده میشوند و میتوانند به شما کمک کنند تا در گفتار یا نوشتار خود طبیعیتر و روانتر به نظر برسید. در این مقاله ، تمرکز بر روی کالوکیشنهای مرتبط با “get” خواهد بود. فعل “get” به تنهایی به معنای “گرفتن” است. اما در موقعیتهایی که در کنار اسمهای دیگر قرار میگیرد تا یک عبارت کوتاه یا کالوکیشن بسازد، معانی مختلفی خواهد داشت. برای مثال، وقتی میگوییم “get a cold” یعنی “سرما خوردن”، در این جمله فعل get ، دیگر معنای گرفتن ندارد و نمیتوان آن را به “سرما گرفتن” معنی کرد. پس وقتی کلمه ی get کنار اسم دیگری قرار میگیرد، باید با توجه به شرایطی که از آن کالوکیشن استفاده میشود، آن را معنی کرد.
پرکاربردترین Collocation های فعل get
سرفصلهای مقاله
نمایش
در جدول زیر، تعدادی از عبارات پرکاربرد با فعل “get” را برایتان دستهبندی کردیم که در شرایط مختلف از آنها استفاده میشود.
۱. (get + a/an+ noun) / اسم + get
-
کالوکیشن های فعل get به معنای بدست آوردن/ گیرآوردن/ کسب کردن
| مثال | Example | فارسی | English |
|---|---|---|---|
| او خوشحال بود که توانست شغلی در شرکت فناوری پیدا کند. | .She was thrilled to get a job at the tech company | شغل پیدا کردن | get a job |
| پس از سالها تلاش، او بالاخره ترفیع گرفت. | .After years of hard work, he finally got a promotion | ترفیع گرفتن | Get a promotion |
| آنها برای خرید اولین خانهشان نیاز به گرفتن وام داشتند. | .You should get information about the new policies before the meeting | وام گرفتن | Get a loan |
| شما باید قبل از جلسه اطلاعاتی در مورد سیاستهای جدید به دست بیاورید. | .I’m going to make a cake for my friend’s birthday | اطلاعات به دست آوردن | Get information |
| هنوز منتظر دریافت پاسخ به درخواست شغلم هستم. | .I’m still waiting to get an answer to my job application | پاسخ دریاف کردن | Get an answer |
| او مجبور بود برای اینکه به مسافرت برود، از والدینش اجازه بگیرد | .She had to get permission from her parents to go on the trip | اجازه گرفتن | Get permission |
| او قصد دارد مدرک مهندسی بگیرد. | .He plans to get a degree in engineering | مدرک گرفتن | Get a degree |
| ما باید برای پروژه تحقیقاتی به پایگاه داده دسترسی پیدا کنیم. | .We need to get access to the database for the research project | دسترسی داشتن | Get access |
| نها توانستند روی ماشین جدید تخفیف بگیرند. | .They managed to get a discount on the new car | تخفیف گرفتن | Get a discount |
| مطمئن شوید که بلیط کنسرت را از قبل تهیه کرده اید. | Make sure to get a ticket for the concert in advance | بلیط گرفتن | Get a ticket |
| کل روز رو کار کردی. باید کمی بخوابی. | .You worked all day. You have to get some sleep | کمی خوابیدن | Get some sleep |
| من امروز صبح، 8 تا تماس از پدرم داشتم. | .I had 8 phone calls from my dad this morning | یک تماس / پیام دریافت کردن | Get a phone call / message |
| در هاوایی، شما به راحتی آفتاب میگیرید. | .In Hawaii, you will get a tan easily | آفتاب گرفتن | Get a tan |
| او در آخرین لاتاری، شانس آورد. | .She got a chance in the latest lottery | شانس آوردن | Get a chance |
| بچهها مدام تو دردسر میوفتن | .Children get into trouble all the time | تو دردسر افتادن | Get into trouble |
بیشتر بخوانید: کالوکیشن های make در انگلیسی
-
کالوکیشن های فعل get به معنای خریدن
| مثال | Example | فارسی | English |
|---|---|---|---|
| آنها تصمیم گرفتند که یک ماشین جدید بخرند پس از اینکه ماشین قدیمیشان خراب شد. | .They decided to get a new car after their old one broke down | ماشین جدید خریدن | Get a new car |
| من نیاز دارم که برای هفته خرید مواد غذایی کنم، بنابراین به بازار یه سری میزنم. | .I need to get groceries for the week, so I’ll stop by the market | مواد غذایی خریدن | Get groceries |
| او توانست در جریان حراج، یک معامله عالی روی لپتاپ جدید بکند. | .He managed to get a great deal on the new laptop during the sale | معامله کردن | Get a deal |
| آنها تصمیم گرفتند که غذا را از رستوران مورد علاقهشان تهیه کنند. | .They decided to get a meal from their favorite restaurant | غذا خوردن | Get a meal |
| او تصمیم گرفت که یک اشتراک برای سرویس پخش آنلاین بگیرد. | .He decided to get a subscription to the online streaming service | اشتراک گرفتن | Get a subscription |
| من توانستم سر لپتاپی که خریدم چانه بزنم؛ قیمت آن ۳۰٪ کمتر از قیمت معمولی بود. | .I managed to get a bargain on the new laptop I bought; it was 30% off the regular price | سر چیزی چانه زدن
(اصطلاح) |
Get a bargain on something (expression) |
| میتونم مقداری سیبزمینی سرخ کرده بخرم؟ | ?Can I get some french fries | یه چیزی برای خوردن خریدن
(اصطلاح) |
Get something to eat (expression) |
-
کالوکیشن های فعل get به معنی آوردن
| مثال | Example | فارسی | English |
|---|---|---|---|
| من میتونم یک سبد برای پیکنیک بیارم. | I can get a basket for picnic. | چیزی را آوردن | Get something |
| من میروم جعبهی کمکهای اولیه رو بیارم. | I’ll go get the first aid kit! | برو یه چیزی بیار
(اصطلاح) |
Go get something
(expression) |
| منشی برای رئیس فایلهایش را آورد. | The assistant got the boss his files | چیزی برای کسی آوردن
(اصطلاح) |
Get somebody something
(expression) |
۲.(Get + to + (a) place) / مکان + get
- Collocationهایی که معنی رسیدن میدهند.
| مثال | Example | فارسی | English |
|---|---|---|---|
| من معمولا حدود ساعت 6 از سرکار میرسم خونه. | I usually get home from work around 6:00. | به خانه رسیدن | Get home |
| ما دوشنبه میرسیم نیویورک. | we’ll get to New York on Monday morning. | رسیده به ____ (شهر، کشور) | Get to ____ (city, country) |
| آنها اول باید برسن هتل، بعدش برن ساحل. | They have to get to the hotel first, then go to the beach. | به هتل رسیدن | Get to the hotel |
| ما باید سروقت برسیم فرودگاه. | We have to get to the airport on time. | به فرودگاه رسیدن | Get to the airport |
| او همیشه دیر به سرکار میرسد. | He always gets to work late | به سرکار رسیدن | Get to work |
| قبل از اینکه سفرمان را ادامه بدیم، باید به یک جای خاص برسیم که استراحت کنیم | Before we continue our journey, we have to get to a place to rest. | به یک مکان خاص رسیدن | Get to a place |
| آنها در بحثی که میکردند، به هیج نتیجه ای نرسیدن. | They got nowhere in their argument. | به نتیجهای نرسیدن | Get nowhere |
بیشتر بخوانید: اسامی حیوانات به انگلیسی
۳.(Get + adjective) / صفت + get
- Collocationهایی که معنی شدن میدهند.
| مثال | Example | فارسی | English |
|---|---|---|---|
| او وقتی مهمونی سوپرایزتولدش را دید، شوکه شد. | She got a shock when she saw her surprise birthday party. | شوکه شدن | Get a shock |
| او وقتی مردم صحبت او را قطع میکنند، عصبی میشود.” | He tends to get angry when people interrupt him. | عصبانی شدن | Get angry |
| دما در شب خنک خواهد شد. | The temperature will get cool in the evening. | خنک شدن | Get cool |
| آنها پس از سالها زندگی مشترک تصمیم به طلاق گرفتند. | They decided to get divorced after years of marriage | طلاق گرفتن | Get divorced |
| کودکان از صدای بلند ترسیدند. | The children got frightened by the loud noise. | ترسیدن | Get frightened |
| من معمولاً حوالی ظهر گرسنه میشوم. | I usually get hungry around noon. | گرسنه شدن | Get hungry |
| ما در شهر گم شدیم و نتوانستیم راهمان را پیدا کنیم. | We got lost in the city and couldn’t find our way back | گم شدن | Get lost |
| باید برای جلسه آماده شوم. | I need to get ready for the meeting. | اماده شدن برای | Get ready for |
| بیایید کار روی پروژه را شروع کنیم. | Let’s get started on the project. | شروع شدن / شروع کردن | Get started |
| او وقتی ترفیع را دریافت نکرد، ناراحت شد. | She got upset when she didn’t get the promotion. | ناراحت شدن | Get upset |
| وقتی اون دختر دیر کرد، پسره داشت دیگه نگران میشد. | He started to get worried when she was late. | نگران شدن | Get worried |
| ساعت ۷ عصر تاریک خواهد شد. | It will get dark around 7 PM. | تاریک شدن | Get dark |
| او به خاطر عدم رعایت سررسید کارهایش از کار اخراج شد. | He got fired from his job for not meeting deadlines. | اخراج شدن | Get fired |
| در تابستان میتواند واقعاً گرم شود | It can get really hot in the summer | گرم شدن | Get hot |
| آنها قصد دارند تابستان آینده ازدواج کنند. | They plan to get married next summer. | متاهل شدن / ازدواج کردن | Get married |
| هر کسی در نهایت پیر میشود | Everyone gets old eventually. | پیر شدن | Get old |
| بعد از دویدن به بالای پلهها، نفسام گرفت (از نفس افتادم) | I got out of breath after running up the stairs. | از نفس افتادن | Get out of breath |
| او از باردار شدن پس از سالها تلاش بسیار خوشحال شد. | She was thrilled to get pregnant after years of trying. | باردار شدن | Get pregnant |
| ما ساعتها در ترافیک گیر کردیم. | We got stuck in a traffic jam for hours. | گیر افتادن | Get stuck (in a traffic jam) |
| او بعد از یک روز طولانی در کار خسته میشود. | He gets tired after a long day at work. | خسته شدن | Get tired |
| بیایید این آخر هفته برای شام دور هم جمع شویم. | Let’s get together for dinner this weekend. | دورهم جمع شدن | Get together |
| در حالی که به خانه میرفتیم، زیر باران خیس شدیم. | We got wet in the rain while walking home. | خیس شدن | Get wet |
بیشتر بخوانید: کالوکیشن (Collocation) چیست؟ + مثالهای کاربردی
۴- (Get + comparatives) / صفت تفضیلی + get
- کالوکیشن هایی که صفت (تر) اضافه میکنند.
| مثال | Example | فارسی | English |
|---|---|---|---|
| بیماران دارند هر روز بهتر میشوند. | The patients are getting better every day. | بهتر شدن | Get better |
| آب و هوا آخرهفتهی پیش بدتر شد. | The weather got worse last weekend. | بدتر شدن | Get worse |
| جنس ها هر سال گرانتر میشوند. | Things get more expensive every year. | گرانتر شدن | Get more expensive |
| شهر امنتر میشود وقتی که پلیس در خیابانها گشتزنی میکند. | The city gets safer when the police patrol the streets. | امنتر شدن | Get safer |
| از دیدن پیر شدن پدر و مادرم بیزارم. | I hate to see my parents getting older. | پیرتر شدن | Get older |
۵- Collocation های فعل get به معنای فهمیدن
| مثال | Example | فارسی | English |
|---|---|---|---|
| من متوجه منظور استدلال او نشدم تا زمانی که آن را واضحتر توضیح داد | I didn’t get the point of his argument until he explained it more clearly. | متوجه منظور کسی شدن | Get the point |
| آیا ایده کارکرد این نرمافزار جدید را متوجه شدهای؟ | Do you get the idea of how this new software works? | متوجه ایدهی کسی شدن | Get the idea |
| مدتی طول کشید تا با سیستم جدید آشنا شوم. | It took me a while to get the hang of the new system. | آشنا شدن با کارایی چیزی | Get the hang of |
| او بالاخره بعد از اینکه استاد چندین بار مفهوم را توضیح داد، متوجه شد | She finally got it after the professor explained the concept several times. | متوجه شدن (به طور کلی) | Get it |
| من سعی کردم نقطه نظر خود را منتقل کنم، اما به نظر نمیرسید او بفهمد. | I tried to get my point across, but he didn’t seem to understand. | کسی را متوجه چیزی کردن | Get across |
| او هنوز در حال تلاش برای درک نظریههای پیچیده است. | He is still trying to get a grasp of the complex theories. | درک کردن | Get a grasp of |
| آیا تصویر کلی آنچه که سعی دارم توضیح دهم را متوجه میشوی؟ | Do you get the picture of what I’m trying to explain? | متوجهی شمای کلی چیزی شدن | Get the picture |
بیشتر بخوانید: قسمت های مختلف خانه به زبان انگلیسی
۶- (Get + preposition) / قید مکان + get
| مثال | Example | فارسی | English |
|---|---|---|---|
| من متوجه منظور استدلال او نشدم تا زمانی که آن را واضحتر توضیح داد | I didn’t get the point of his argument until he explained it more clearly. | متوجه منظور کسی شدن | Get up |
| آیا ایده کارکرد این نرمافزار جدید را متوجه شدهای؟ | Do you get the idea of how this new software works? | متوجه ایدهی کسی شدن | Get along with
(expression) |
| مدتی طول کشید تا با سیستم جدید آشنا شوم. | It took me a while to get the hang of the new system. | آشنا شدن با کارایی چیزی | Get into |
| او بالاخره بعد از اینکه استاد چندین بار مفهوم را توضیح داد، متوجه شد | She finally got it after the professor explained the concept several times. | متوجه شدن (به طور کلی) | Get out |
| من سعی کردم نقطه نظر خود را منتقل کنم، اما به نظر نمیرسید او بفهمد. | I tried to get my point across, but he didn’t seem to understand. | کسی را متوجه چیزی کردن | Get around |
| او هنوز در حال تلاش برای درک نظریههای پیچیده است. | He is still trying to get a grasp of the complex theories. | درک کردن | Get ahead |
| آیا تصویر کلی آنچه که سعی دارم توضیح دهم را متوجه میشوی؟ | Do you get the picture of what I’m trying to explain? | متوجهی شمای کلی چیزی شدن | Get at |
| ما تصمیم گرفتیم که برای یک آخر هفته به کوهها پناه ببریم. | We decided to get away for a weekend in the mountains | فرار کردن،گریختن | Get away |
| من نیاز دارم که کتابم را از جان پس بگیرم | I need to get back my book from John | پس گرفتن | Get back |
| او میخواست تلافی شوخی دوستش را بکند. | He wanted to get back at his friend for the prank | تلافی کردن | Get back at |
| اجازه ندهید نظرات منفی شما را ناراحت کند. | Don’t let negative comments get you down | ناراحت کردن | Get down |
| بیایید شروع به کار کنیم | Let’s get down to work | شروع کردن | Get down to |
| ما باید سوار ماشین شویم قبل از اینکه باران شروع شود. | We need to get in the car before it starts raining | سوار شدن | Get in |
| او سعی کرد با گروه محبوب سرکارهمراه شود. | She tried to get in with the popular crowd of work. | همراه شدن با | Get in with |
| لطفاً در ایستگاه بعدی از اتوبوس پیاده شوید. | Please get off the bus at the next stop | پیاده شدن | Get off |
| او با رئیس جدیدش رابطه خوبی دارد. | He gets on well with his new boss | سوار شدن | Get on |
| باید از خانه بیرون برویم و از آفتاب لذت ببریم. | We should get out of the house and enjoy the sun | غلبه کردن | Get over |
| او برای خوشهیکل شدن شروع به دویدن کرد. | He started jogging to get in shape | خوش هیکل شدن | Get in shape |
| او میخواهد از شر لباسهای قدیمی خلاص شود. | he wants to get rid of old clothes | خلاص شدن از شر | Get rid of |
| او توانست امتحان سخت را کامل تمام کند. | She managed to get through the tough exam | کامل کردن،انجام دادن | Get through |
| مدتی طول کشید تا به برنامه جدید عادت کنم. | It took me a while to get used to the new schedule | عادت کردن به چیزی ،سازگاری | Get used to |
نتیجه گیری
کلمات همنشین با فعل “get” نقش مهمی در زبان روزمره دارند و معانی دقیقتری را فراتر از “گرفتن” ارائه میدهند. این عبارات کمک میکنند تا حالات، تغییرات و فرآیندهای مختلف را به صورت دقیقتری توصیف کنیم. چه در بحث واکنشهای احساسی مانند “عصبانی شدن”، شرایط فیزیکی مثل “خسته شدن” یا درکهای شناختی مثل “متوجه شدن”، این همنشینها (کلوکیشنها) روش طبیعی و اصطلاحی برای بیان مفاهیم پیچیده ارائه میدهند. تسلط بر این عبارات نه تنها به درک و ارتباط مؤثرتر کمک میکند، بلکه باعث بهبود روانی در هر زبانی میشود. فهم و استفاده از این عبارات میتواند به طور قابل توجهی مهارتهای گفتاری و نوشتاری را تقویت کند.
تمرین
در آخر، تعدادی تمرین تعاملی را برای شما آماده کردیم که با انجام آن به ارزیابی آنچه بالا توضیح داده شد، میپردازیم.