افعال دو کلمه ای در زبان انگلیسی(قسمت آخر)

در ادامه این بخش بقیه‌ افعال دوکلمه‌ای را به ترتیب حروف الفبا با معادل فارسی آنها ذکرکرده و سعی می‌شود که طرز به‌کار بردن آنها در جمله نیز نشان داده شود. برای دسترسی به قسمت‌های قبل phrasal Verbs می‌توانید از لینک‌های زیر استفاده کنید:

آموزش افعال دو کلمه ای در زبان انگلیسی

Board up (s) بستن در و پنجره

The workmen boarded up the hole in the wall.

کارگران سوراخ آن دیوار را بستند.

 

Boil away مدام جوشیدن

The water in the big pan has been boiling away for the last ten minutes.

آب آن ماهی‌تابه بزرگ ده دقیقه است که در حال جوشیدن است.

Boil away جوشیدن و از بین رفتن

The milk has all boiled away.

تمام شیر جوشید و از بین رفت.

Boil down تقلیل پیدا کردن و کم شدن

It all boils down to the fact that he wants to work near his home.

همه آن موضوع به اینجا ختم می‌شود که او می‌خواهد نزدیک منزلش کار کند.

Boil over جوشیدن و سر رفتن

The water is boiling over; turn the gas down please.

آب در حال سر رفتن است، لطفاً گاز را کم کنید.

 

Boil over به هیجان آمدن – تحریک شدن

He was boiling over with anger.

او از شدت خشم به خود می‌لرزید.

 

Bolster up (s) حمایت کردن

He tried to bolster me up.

او سعی کرد مرا حمایت کند.

 

Booked up گرفتار – مشغول – رزرو شده (فقط به صورت مجهول)

Most scholars are bound up in their work.

بیشتر دانش‌پژوهان سخت به کارشان علاقه‌مندند.

 

Bound up with کاملاً بستگی داشتن و نزدیک بودن

The problem is bound up with the refugee question.

آن مشکل با مساله پناهندگان ارتباط نزدیکی دارد.

 

Bowl over به زمین زدن – به زمین انداختن

When he wanted to cross the street, a car came round and bowled him over.

وقتی که می‌خواست از خیابان عبور کند اتوموبیلی از سر پیچ درآمد و او را به طرفی پرتاب کرد.

 

Bowl over شوکه شدن

The news of his death completely bowled us over.

خبر مرگش به کلی ما را شوکه کرد.

 

Brace up to تایید و تقویت کردن

Brace yourself up to the difficult task in hand.

در برابر مشکلی که در پیش داری شجاع باش.

 

Branch out سخت فعال شدن – سخت کوشیدن

Tom has certainly branched out since he left school.

تام از وقتی که از مدرسه بیرون آمد مسلماً فعال‌تر شده.

 

Branch out توسعه و پیشرفت شغل جدید

The firm has branched out and now has several agencies in Africa.

آن شرکت توسعه یافته و اکنون دارای چندین نمایندگی در افریقا می‌باشد.

 

Brave out با صبر، تحمل و آرامش با مشکلی مواجه شدن

He could only brave out the storm of protest and hope for the best.

متوجه سیل اعتراضات شده امیدوار بود که اوضاع بهتر شود.

 

Break away (from) فرار کردن از – جدا شدن از

Oliver eventually reformed and broke away from his evil friends.

اولیور سرانجام اصلاح شد و از دوستان پلیدش جدا شد.

 

Break down خراب کردن – خرد کردن

The angry man broke down the small door.

مرد خشمگین آن در کوچک را شکست.

 

Break down از کار افتادن

The engine has broken down.

موتور خراب شده.

 

Break down در اثر ناخوشی یا هیجان درهم شکسته شدن

When he heard the sad news, he broke down and wept.

با شنیدن آن خبر بد، در هم شکست و گریست.

 

Break in گسیختن و قطع کردن حرف کسی

When the teacher was speaking one of the students broke in.

وقتی که معلم مشغول صحبت بود یکی از محصلین صحبت او را قطع کرد.

 

Break in از راه غیر قانونی و به زور داخل محلی گشتن

Thieves broke in last night and damaged a lot of furniture.

دیشب دزدها وارد منزل شده و به مقدار زیادی از اثاثیه‌ها لطمه زدند.

 

Break in رام کردن

It took some time to break in the horse.

مدتی طول کشید تا آن اسب رام شد.

 

Break off (s) شکستن و جدا کردن

He took out chocolate, broke a piece off and gave it to me.

او شکلات را برداشت، یک قسمت از آن را جدا کرد و به من داد.

 

Break off (s) متوقف ساختن – ادامه دادن

Finally, England broke off diplomatic relation with Germany.

سرانجام انگلستان رابطه سیاسی خودش را با آلمان قطع کرد.

 

Break out فرار کردن

Several prisoners have broken out.

تعداد زیادی از زندانیان فرار کردند.

 

Break out ناگهان شروع شدن – در گرفتن

The second world war broke out in 1939.

جنگ دوم جهانی در سال 1939 درگرفت.

 

Break out ناگهان ظاهر شدن

The sun finally broke out and the rain stopped.

خورشید سرانجام ظاهر شد و باران بند آمد.

 

Break out بیان کردن، اظهار کردن

He broke out into such curses that everyone trembled.

چنان ناسزاهایی سر داد که همه به خود لرزیدند.

 

Break up خورد شدن – تکه تکه شدن

The thieves broke up the desk in their search for money(s).

دزدان در جست و جوی پول همه میزها را خورد کردند.

 

Break up متوقف ساختن – تمام کردن

The school has already broken up for the holidays.

مدرسه برای تعطیلات کارش را متوقف ساخته.

 

Break up متفرق شدن

The angry crowd gradually broke up when the police arrived.

با آمدن پلیس جمعیت خشمگین به تدریج متفرق شد.

 

Bring about (s) به وقوع رساندن – سبب شدن

What has brought about this misunderstanding?

چه چیزی سبب این سوء تفاهم شده؟

 

Bring back به خاطر آوردن

I brought back (to mind) my school day.

دوران مدرسه را به خاطر آوردم.

 

Bring down (s) تقلیل یا کاهش دادن

The shopkeeper brought his price down to five dollars.

فروشنده قیمت‌ها را تا پنج دلار کاهش داد.

 

Bring forth (s) موجب شدن – تولید کردن

The rain brought forth every kind of flower.

باران سبب پیدایش انواع گل‌ها شد.

 

Bring forward (s) پیش کشیدن – معرفی کردن

Who brought this matter forward?

چه کسی این موضوع را پیش کشید؟

 

Bring in (s) تازه آوردن – ابداع کردن

The foreigners brought in many of their customs.

بیگانگان بسیاری از آداب و رسوم خود را معرفی کردند.

 

Bring in (s) منفعت کردن

The sale has brought in a large sum.

فروش سود زیادی همراه داشته است.

 

Bring in (s) کسب کردن

They bring in a lot of money every week.

هر هفته پول زیادی کسب می‌کنند.

 

Bring off (s) با موفقیت به پایان رساندن

Only Jones could have brought on by camping out in the rain storm.

تب آن پسر در اثر اردو زدن در طوفان و باران بود.

 

Bring out (s) منتشر کردن

When you are going out your new book?

چه وقت تصمیم دارید رمان بعدیتان را منتشر کنید؟

 

Bring out (s) آشکار ساختن

How can we bring out the meaning more clearly?

چطور می‌توانیم آن مفهوم را واضح‌تر نشان دهیم؟

 

Bring over (s) به کیش دیگری درآوردن

Over a thousand natives have been brought over our religion.

بیش از هزاران نفر از مردم (بومیان) آنجا به دین ما درآمده‌اند.

 

Bring round تشویق دیگران به موافقت با عقیده خود

The two youths at last brought the old man round to their point of view.

آن دو جوان بالاخره پیرمرد را وادار کردند که با نظر آنها موافقت کند.

 

Bring round دوباره زنده کردن – نیروی تازه بخشیدن

Several girls fainted in the heat but we soon brought them round.

چندین دختر در آن گرما غش کردند ولی به زودی آنها را به هوش آوردند.

 

Bring to به هوش آوردن

A bucket of water was used to bring him to.

یک سطل آب به کار رفت تا او به هوش آمد.

 

Bring under (s) مطیع کردن – مقهور ساختن

Nader soon brought the Indians under.

نادر به زودی هندی‌ها را مطیع خود ساخت.

 

Bring up (s) پیش آوردن – مطرح کردن

We decided to bring the matter up at the next meeting.

تصمیم گرفتیم موضوع را در جلسه بعدی مطرح سازیم.

 

Bring up (s) پرورش دادن – بزرگ کردن

The kind old couple agreed to bring up the young orphan (s).

آن زوج پیر مهربان موافقت کردند که طفل یتیم را بزرگ کنند.

 

Bring up (s) بالا آوردن – استفراغ کردن

During the voyage he brought the meal up (s).

در خلال سفر دریایی تمام غذاهایی که خورده بود بالا آورد.

 

Browned off خسته بودن – دل زده بودن

I am browned off with this monotonous task.

من از این کار یکنواخت خسته شده‌ام.

 

Brush aside (s) نادیده پنداشتن – غفلت کردن

The chairman brushed aside my suggestion.

رئیس پیشنهاد مرا نادیده گرفت.

 

Brush over (s) دستکاری کردن – مختصراً رنگ کردن

Please brush this section of the wall over.

لطفاً این قسمت از دیوار را کمی رنگ کنید.

 

Brush up (s) اصلاح کردن – بهتر ساختن

You must brush your French up.

شما باید زبان فرانسه خود را بهتر کنید.

 

Buck up (s) تشویق کردن – کوشش کردن

I tried to buck him up but it was of no use.

سعی کردم او را تشویق کنم ولی فایده‌ای نداشت.

 

Build in (s) ساختن (بیشتر به صورت مجهول)

The cupboards in the bedroom were all built in.

قفسه‌های ساختمان همه جاسازی شده بودند.

 

Build up نوسازی و ساختمان کردن

This area has been built up very recently (s).

این ناحیه اخیراً نوسازی شده است.

 

Build up به تدریج پابرجا یا برقرار کردن

He has built up a good name for himself (s).

او نام خوبی از خویش به جا گذاشته

 

Bump off (s) مرتکب جنایت شدن (عامیانه)

He threatened to bump off anyone who stood in his way.

او تهدید کرد که هرکس را که در سر راهش قرار گیرد خواهد کشت.

 

Burn away به سوختن ادامه دادن

The fire was still burning away when I returned two hours later.

وقتی که دو ساعت بعد مراجعت کردم آتش هنوز می‌سوخت.

 

Burn away کاملاً سوخته یا نیمه سوز شده

The top of the candle has already burnt away.

قسمت بالای شمع قبلاً سوخته.

 

Burn down (s) سوختن و نابود شدن

The rebels burnt down the embassy.

شورشیان سفارتخانه را با آتش نابود کردند.

 

Burn out سوختن و نابود شدن

The fire burned (itself) out a long time ago.

آتش مدت‌ها قبل سوخت و از بین رفت.

 

Burn out با آتش دور کردن

The villagers decided to burn the rats out (s).

دهقانان تصمیم گرفتند موش‌ها را با آتش دور کنند.

 

Burst forth افشا شدن – منفجر شدن

Tears suddenly burst forth and ran down her cheek.

ناگهان اشک‌هایش سرازیر شد و بر روی گونه‌هایش غلطید.

 

Burst in قطع کردن صحبت

I was just discussing his problem when you burst in.

داشتم درباره مشکل او بحث می‌کردم که شما حرفم را قطع کردید.

 

Burst out ناگهان به هیجان آمدن

He burst out laughing at the end of the speech.

در پایان سخنرانی ناگهان زد زیر خنده.

 

Burst out فریاد کردن

“Give me back my money.” he burst out.

فریاد زد “پولم را پس بده”.

 

Bustle about به اطراف رفتن – تظاهر به گرفتاری کردن

She is always bustling about and never has a moment to spare.

او همیشه سرگرم فعالیت است و یک لحظه استراحت نمی‌کند.

 

Butt in مداخله کردن

They were having a good chat until he butted in.

آنها داشتند دوستانه صحبت می‌کردند تا اینکه او مداخله کرد.

 

Butter up (s) تملق گفتن

He used to butter his chief up.

تملق رئیسش را خیلی می‌گفت.

 

Button up (s) بستن دکمه

He buttoned his jacket up before walking into the room.

قبل از ورود به اتاق دکمه‌های ژاکتش را بست.

 

Buy in (s) خرید به مقدار زیاد

He bought in as many tins of food as he could carry.

او هرچه می‌توانست قوطی کنسرو خرید.

ارسال یک نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.