افعال دو کلمهای در زبان انگلیسی(قسمت سوم)
در ادامه این مطلب افعال دو کلمهای را به ترتیب حروف الفبا با معادل فارسی آنها ذکر کرده و سعی میشود که طرز بهکار بردن آنها در جمله نیز نشان داده شود. اگر قسمتهای قبلی افعال دو قسمتی را مطالعه نکردید از لینکهای زیر وارد مقالات شوید.
مثالهای کاربردی از افعال دو کلمهای در انگلیسی
تعدادی از افعال دو کلمهای را همراه با مثالهای کاربردی در زیر آوردهایم:
Add in (s) = include گنجاندن – منظور کردن و به حساب آوردن
Please add me in. I would like to go on a picnic with you all.
لطفاً مرا هم به حساب بیاورید. من مایلم با شماها به پیکنیک بیایم.
Add up (s) جمع زدن و جمع کردن
You must have made a mistake when you were adding the bill up.
شما باید هنگام جمع بستن صورتحساب اشتباه کرده باشید.
Add up to به نتیجه رسیدن
It all adds up to this: She is entirely untrustworthy.
همه آنها به این نتیجه رسیدند که او کاملاً غیرقابلاعتماد است.
Answer back (s) با گستاخی و جسارت جواب دادن – حاضر جواب بودن
Don’t answer back when your parents talk to you.
وقتی که والدینتان با شما صحبت میکنند با گستاخی جواب آنها را ندهید.
Answer up به وضوح و فوری جواب دادن
Janet answered up when the visitor addressed her.
ژانت جوابهای صریح و روشنی به تازهوارد داد.
Answer up (to) جواب آماده داشتن – آماده جواب بودن
His wife answered up to every question the police asked.
همسر او به به همه سوالاتی که پلیس از او کرد جواب داد.
بیشتر بخوانید: افعال دوقسمتی در زبان انگلیسی (قسمت اول)
Ask after جویای سلامتی کسی شدن – احوال کسی را پرسیدن
I asked after his sister because I knew that she had been ill.
احوال سلامتی خواهرش را پرسیدم زیرا میدانستم که او مریض بوده.
Ask in شخصی را به داخل خانه، اطاق و یا … دعوت کردن
Ask your friend in; we would all like to meet him.
دوستت را به داخل دعوت کن، ما همه مایلیم او را ملاقات کنیم.
Ask out (s) کسی را برای مهمانی … به بیرون دعوت کردن
Barbara is always being asked out; but no one asks poor jane out.
همیشه از باربارا دعوت میشود (که به بیرون برود) ولی هیچ کس از جین دعوت نمیکند.
Back away به آهستگی عقبنشینی کردن
The two robbers backed away when they saw the fierce dog at the traveler’s side.
آن دو نفر راهزن همین که آن سگ را در کنار مسافر دیدند به آهستگی خود را کنار کشیدند.
Back down ادعایی صرفنظر کردن
The claimant backed down and was content to take his normal share.
مدعی از ادعای خود صرفنظر کرده و فقط به گرفتن سهم خود قانع شد.
Back out (of) عقبنشینی کردن
He had to back out of the deal owing to his recent misfortunes.
به علت بدشانسیهایش مجبور شد آن معامله را پس بزند.
Back up (s) حمایت کردن از
All of us will back you up at the election.
همه ما در آن انتخابات از شما حمایت خواهیم کرد.
Bail out (s) به قید کفیل آزاد کردن
A rich friend soon came and bailed Joe out.
یکی از رفقای ثروتمند فوری آمد و جو را به قید ضمانت آزاد کرد.
Bandy about (s) به شوخی یا با بیاهمیتی بحث کردن
No one likes to hear his secrets being bandied about.
هیچکس دوست ندارد بشنود اسرارش مضحکه دیگران قرار گرفته.
Bark out با کجخلقی گفتن و بحث کردن
Why on earth don’t you go away? Mrs. Brown barked out when the salesman opened his case.
وقتی که فروشنده در کیفش را باز کرد خانم برون با کجخلقی گفت: “چرا از اینجا نمیروید؟”
Be down on دوست نداشتن
Why are you down on John’s suggestion?
چرا از پیشنهاد جان خوشت نمیاید.
Be for موافق بودن
I am all for your plan.
من کاملاً با نقشه شما موافقم.
Be on در حال انجام وظیفه بودن
I am on from six to ten.
من از ساعت شش تا ده در حال انجام وظیفه هستم.
Be over شدن – تمام شدن
The worst part of the journey is over; it is easy from.
بدترین قسمت مسافرت تمام شده و از حالا به بعد کاملاً آسان است.
Be up رخ دادن – اتفاق افتادن
What’s up? Did you scream?
چی شده؟ چرا فریاد کشیدی؟
Be up to مشغول انجام کاری بودن
Go and see what Johnny is up to, and tell him to come here.
برو ببین جانی به چه کاری مشغول است و بگو به اینجا بیاید.
Bear away (s) پیروز شدن
The captain bore away the championship.
کاپیتان به مقام قهرمانی دست یافت.
Bear down (s) واژگون کردن – از میان برداشتن
He bore down all the opposition that came in his way.
تمام مشکلاتی را که سر راهش بود از میان برداشت.
Bear out (s) تاکید کردن
His statement bears out the rumor we heard.
اظهارات او شایعهای را که شنیدیم تاکید میکرد.
بیشتر بخوانید:افعال دوقسمتی در زبان انگلیسی (قسمت دوم)
Bear up مایوس نشدن
You must try to bear up even though you feel sad.
باید سعی کنید مایوس نشوید حتی اگرچه افسرده خاطر باشید.
Beat about (for) جستوجو کردن – در جستوجو بودن
He beat about for an answer to the problem of how the criminal entered the room.
او در جست و جوی جواب این معما بود که چگونه آن جنایتکار وارد خانه شد.
Beat down (s) چانه زدن در معامله
I wanted a hundred dollars for the vase, but the customer beat me down to sixty dollars.
من برای آن گلدان صد دلار طلب کردم ولی مشتری به زور چانه زدن آن را تا شصت دلار پایین آورد.
Beat off (s) دفع کردن
The villagers beat off several attacks of the terrorists.
دهقانان چندین بار حمله تروریستها را دفع کردند.
Beat up (s) کتک زدن
The big man beat up several boys.
آن مرد تنومند چندتا از پسرها را به شدت کتک زد.
Beat up (s) کاملاً مخلوط کردن و بهم زدن
Beat up the ingredients and then boil.
آن ترکیب را کاملاً بهم زده سپس بجوشانید.
Bed down آماده کردن رختخواب
The soldiers bedded down for the night under the shelter of the tall trees.
برای شب سربازان در پناه درختان بلند محل خواب خود را آماده کردند.
Bend down خم شدن
The little boy bent down and picked up the coin.
آن پسر کوچک خم شده سکه را از زمین برداشت.
Bind down (s) محدود کردن (اغلب به صورت مجهول)
We must not bind the architect down too much. He wants to develop his own ideas about the house.
ما نباید آن معمار را خیلی محدود کنیم. او میخواهد ایده خود را درباره آن خانه تغییر بدهد.
Bind up (s) بستن
The postman bound the damaged parcel up with a piece of strong cord.
پستچی بسته آسیبدیده را با یک ریسمان محکم بست.
Bind up (s) پانسمان و باند پیچی کردن
The nurse has already bound up the little boy’s ankle.
پرستار مچ پای آن پسر کوچک را پانسمان کرده بود.
Black out بیهوش شدن – غش کردن
She blacked out while she was driving the car.
او در حین رانندگی بیهوش شد.
Black out جلوگیری از تابش نور به بیرون
The whole town was blacked out during the air raid.
در خلال حمله هوایی تمام شهر در خاموشی فرو رفت.
Blaze away شلیک کردن – آتش کردن
Our guns blazed away at the enemy.
تفنگهای ما به سوی دشمن شلیک شد.
Blaze away تند تند از کسی سوال کردن
The audience blazed away at the speaker.
تماشاچیان ناطق را سوال پیچ کردند.
Blaze up ناگهان شعله ور شدن
The fire blazed up as soon as the wind changed direction.
به محض آنکه مسیر باد عوض شد آتش ناگهان شعلهور شد.
Blaze up ناگهان خشمگین شدن
He blazed up when they mentioned his son’s name.
وقتی که نام پسر او بر زبان آوردند شعله خشمش زبانه کشید.
Block in (s) طراحی کردن
The artist quickly blocked in the sketch and took it into his studio.
آن هنرمند به سرعت طرحی از آن کشید و آن را با خود به استودیو برد.
Block up مسدود کردن
The snow drift blocked up the entrance to the garage.
ریزش برف جلو گاراژ را مسدود کرد.
Blossom out (forth) خوشحال شدن، شکوفا شدن
He used to be very quiet, but he has blossomed out since he came to live here.
او خیلی آرام بود ولی از وقتی که برای زندگی به اینجا آمده خیلی با روح و زنده دل گشته .
Blot out (s) پاک کردن – نابود کردن
The entire army was blotted out in that disastrous campaign.
تمامی لشگریان در آن نبرد سهمگین نابود شدند.
Blow in رسیدن – وارد شدن (عامیانه)
He has just blown in from Alaska.
او همین حالا از آلاسکا رسیده است.
Blow over مردن – محو و نابود شدن
The storm will soon blow over.
طوفان به زودی فرو خواهد نشست.
Blow up (s) پر باد کردن
Jean’s father blew up all the balloons for the party.
پدر جین تمام بادکنکها را پر از هوا کرد.
Blow up (s) منفجر کردن – نابود کردن در اثر انفجار
The soldiers blew the bridge up (s).
سربازان پل را منفجر کردند.
Blow up (s) عصبانی شدن
The manager blew up when his assistant told him about his mistake.
رئیس از شنیدن اشتباهات معاونش به شدت عصبانی شد.
Blow up (s) برخاستن
A storm suddenly blew up.
ناگهان طوفانی برخاست.
Board in صرف غذا در داخل
Are you boarding in the college?
آیا شما در داخل دانشگاه غذا میخورید؟
Board out بیرون از خانه غذا خوردن
We usually board out on Friday.
ما معمولاً روزهای جمعه بیرون از خانه غذا میخوریم.