روش های یادگیری و تاثیر آن در نحوه آموزش
روش های یادگیری در انسانهای مختلف یکسان نیست و میتوان گفت فرد به فرد متفاوت است. روانشناسان سالها تحقیق و بررسی کردهاند تا بتوانند روشهای یادگیری در افراد مختلف را تحلیل نمایند. امروزه معلمان و اساتید باید برای تدریس انواع و اقسام یادگیرندگان در سطوح مختلف آمادگی داشته باشند و این آمادگی نیازمند دانستن روشهای مختلف یادگیری در افراد مختلف است. معلمانی که روشهای مختلف یادگیری را میشناسند میتوانند برای هر نوع یادگیرندهای روش مبتکرانه و مناسبی ارائه دهند و طبیعتاً فضای مناسبتری برای یادگیری فراهم نمایند. تئوریهای آموزش که انواع یادگیری را در افراد تحلیل و توصیف میکند در 5 دسته اصلی قرار میگیرد که در مطلب زیر به طور خلاصه توضیح داده شدهاند.
تئوری یادگیری شناختی یا cognitive learning theory
تئوری یادگیری شناختی روی روش تفکر افراد در مورد مسائل تمرکز دارد و معتقد است فرآیندهای ذهنی بخش مهمی از نحوه یادگیری ما را شکل میدهند.
افلاطون Plato و دکارت Descartes دو نفر از اولین صاحب نظران هستند که روی پدیدهی شناخت و مکانیزم فکر کردن در انسان تحقیق کردهاند و بعد از آن سایر محققان نیز نگاه عمیقتری به این قضیه داشتند.
پیاژه Piaget که یکی از مهمترین نظریهپردازان تئوری شناختی است قسمت عمده کار خود را روی محیط و ساختارهای درونی و تاثیر آنها روی یادگیری متمرکز کرد.
در قدم اول تئوری شناختی ادعا میکند افکار داخلی و نیروهای خارجی هر دو از عوامل مهم دخیل در پروسه شناخت هستند و زمانی که یادگیرندگان متوجه شوند که تفکر آنها روی یادگیری و رفتارشان تاثیرگذار است بهتر میتوانند کنترل یادگیریشان را به دست گیرند.
اساتید میتوانند با فراهم کردن فرصتهای مناسب برای سوال پرسیدن، بلند فکرکردن یا حتی مردود شدن فضای مناسبتری برای یادگیرندگان فراهم نمایند. این استراتژیها به یادگیرندگان کمک میکند تا تاثیر افکارشان را روی فرایند یادگیری بهتر درک نمایند و بتوانند از این دانش جهت فراهم کردن فرصتهای بهتر یادگیری استفاده کنند.
تئوری یادگیری رفتاری یا behaviorism learning theory
تئوری یادگیری رفتاری به عنوان یکی از روش های یادگیری اعتقاد دارد که یادگیری افراد از تعامل آنها با محیط سرچشمه میگیرد. این تئوری همچنین معتقد است رفتارهای ما بیشتر از نیروهای خارجی تاثیر میپذیرد تا عوامل داخلی!
از قرن 19 روانشناسان در حال کارکردن روی تئوری رفتار گرایی هستند و چون این تئوری پایهی روانشناسی دارد از طریق مشاهدات و ارزیابیها قابل اندازهگیری و بررسی است.
Positive reinforcement یا تقویت مثبت یکی از مهمترین المانهای یادگیری رفتاری است. طبق تحقیقات پاولف Pavlov رفتارهایی که مستقیماً مورد تشویق قرار میگیرند سریعاً در افراد نهادینه میشوند.
اساتید میتوانند با فراهم کردن تقویت مثبت به شاگردان کمک کنند که مفاهیم را راحتتر بیاموزند. طبق این تئوری شاگردانی که تقویت و تشویق دریافت میکنند مطالب را بسیار بهتر از سایرین میآموزند و به خاطر میسپارند.
تئوری یادگیری سازنده یا constructivism learning theory
تئوری یادگیرنده سازنده مدعی است افراد فرآیند یادگیری خود را طبق آنچه که از پیش تجربه کردهاند ایجاد کرده و شکل میدهند. به زبان سادهتر، افراد آنچه که به آنها آموزش داده میشود دریافت کرده و به آنچه که از قبل به عنوان دانش و تجربه در ذهن داشتند اضافه مینمایند و واقعیتی را در ذهن خلق میکنند که کاملاً منحصر به فرد است. این تئوری یادگیری را یک فرآینده کاملاً پویا توصیف مینماید که از فردی به فرد دیگر کاملاً متفاوت است.
در این تئوری اساتید باید محیط یادگیری را به شکلی طراحی کنند که یادگیرندگان بتوانند تجربههای شخصی خود را از وقایع و پدیدهها در روند کلاس دخیل کنند و از این طریق یادگیری خود را شکل دهند.
تئوری یادگیری انسانی یا humanism learning theory
این تئوری بسیار شبیه تئوری یادگیری سازنده است که قبلاً در همین مطلب به آن اشاره شد. این تئوری مستقیماً روی خود شکوفایی تاکید دارد و معتقد است یادگیری در هر فرد طبق اولویتهای آن فرد شکل میگیرد و خود شکوفایی یا self-actualization در راس این اولویتهاست. این تئوری همچنین اشاره میکند که هر فرد زمانی که احساس میکند نیازهایش برطرف شده به نسخهی بهتری از خودش تبدیل میشود و اگر محیط یادگیری بتواند در راستای برطرف کردن نیاز افراد طراحی شود قطعاً بسیار اثر بخشتر و مفیدتر از حالتی است که نیاز افراد را برطرف نمیکند.
در چنین تئوری، معلمان میتوانند محیط یادگیری را به گونهای طراحی کنند که هم نیازهای فیزیکی و هم نیازهای عاطفی افراد در این محیط برطرف شوند و از این طریق یادگیرندگان احساس رضایت و امنیت داشته باشند و در نتیجه یادگیری بهتر محقق شود.
تئوری یادگیری ارتباطی یا connectivism learning theory
این تئوری یکی از جدیدترین تئوریهای آموزشی است. محور اصلی این تئوری بر پایه این است که یادگیری و رشد فقط بر اساس ارتباطی است که انسان در طول زندگی با محیط اطرافش یا با سایرین برقرار میکند.
سرگرمیها، هدفها، قوانین پیرامون ما و … هم میتوانند مثالهایی از ارتباط ما با جهان اطرافمان باشد.
اساتید در این تئوری باید به شاگردان یاد بدهند تا بتوانند چیزهایی که آنها را به هیجان میآورد و یا در حوزه علاقه آنهاست از میان سایر چیزها پیدا کنند و روی آنها تمرکز کنند.
در چنین محیط یادگیری وسایل ارتباط دیجیتال میتواند بسیار مفید باشد تا افراد انگیزه بیشتری برای یادگیری پیدا کنند.
سایر تئوریهای آموزش
پنج تئوری که جلوتر به آنها اشاره شد، تئوریهای اصلی آموزش هستند اما علاوه بر اینها تئوریهای دیگری نیز وجود دارد که میتواند به عنوان تئوری مکمل در کنار تئوریهای اصلی به کار بسته شوند. در ادامه مطلب اشارهای به تئوریهای مکمل خواهیم داشت.
تئوری یادگیری قابل تغییر یا transformative learning theory
این تئوری متمرکز بر یادگیری در بزرگسالان و نوجوانان است و اعتقاد دارد که یادگیرندگان میتوانند تفکر خود را بر پایه اطلاعات جدیدی که کسب میکنند تغییر دهند.
آقای جک مزیرو Jack Meziro اولین فردی بود که این تئوری را پس از تحقیق روی زنان بزرگسالی که به مدرسه بازگشته بودند مطرح کرد.
تحقیقات اولیه نشان داد که بزرگسالان آموختههای قبلی خود را در موقعیت جدید استفاده نمیکنند و با یک دیدگاه جدید در یادگیری تلاش میکنند و همین امر باعث میشود درک جدید از مطالب داشته باشند.
مزیرو همچنین اعتقاد داشت که یادگیرندگانی که موقعیتهای مهم یادگیری و یاددهی را تجربه کردهاند میتوانند در موقعیتهای جدید از تجربه خود برای درک بهتر مطالب استفاده کنند.
در نتیجه این تئوری در مورد بزرگسالان صادق است و در مورد کودکان کار نمیکند چرا که ایشان تجربهی یادگیری و طبیعتاً تجربه زندگی کمتری دارند.
این تئوری در مورد یادگیرندگانی که در کلاس مشکلساز هستند بسیار کارآمد است. مبنای اصلی این تئوری این است که یادگیری کودکان از طریق مشاهده دیگران اتفاق میافتد.
به عنوان مثال اگر کودکان ببینند که یکی از همکلاسیهایشان بسیار مودبانه حرف میزند یا در مورد موضوعات جدید حرف میزند حتماً چنین کاری را تقلید میکنند.
آلبرت باندورا اولین کسی بود که این تئوری را در اوایل دهه 60 مطرح کرد و چهار المان مهم را برای این تئوری در نظر گرفت.
توجه: در تمام درسها و فعالیتها مهم است تا کودکان بتوانند تمرکز کنند.
حفظ و نگهداری: توجه به اینکه کودکان چطور اطلاعات را درونی میکنند و بعد به خاطر میسپارند.
بازتولید: رجوع کردن به اطلاعات قبلی و رفتارهای نهادینه شده و استفاده آنها در موقعیت مناسب.
انگیزه: این فاکتور میتواند از دیدن تشویق و تنبیه سایر همکلاسیها سرچشمه بگیرد.
با استفاده از مدل یادگیری اجتماعی بر پایه المانهای مذکور معلمان قادر هستند تا کودکان را بیشتر و بهتر در مسیر یادگیری یاری کنند و انرژیشان را در جهت صحیح هدایت کنند.
تئوری یادگیری تجربی
این تئوری بر مبنای اصل یادگیری از طریق انجام دادن تجربه است. بر طبق این تئوری یادگیرندگان تشویق میشوند تا فعالیتهایی را انجام دهند که به نگهداشت اطلاعات و به خاطر سپردن آنها کمک میکند. تئوری یادگیری تجربی یا ELT در سال 1984 توسط دیوید کلب پایهگذاری شد. کلب برای ELT چهار مرحله را مطرح میکند. دو مرحله اول یادگیری منسجم و مشاهدات بازتابی نام دارند و بیشتر روی کسب تجربه تمرکز دارند و دو مرحله دیگر ادراک انتزاعی و تجربه کردن فعال نام دارند که روی تبدیل این اطلاعات به تجربه تمرکز دارند. از نظر کلب یادگیری موثر زمانی اتفاق میافتد که یادگیرندگان در این چرخه قرار گرفته باشند.به عنوان مثال اگر قرار است کودکان مطالبی را در مورد حیوانات بیاموزند بهتر است که آنها را به یک باغ وحش برد تا از نزدیک حیوانات را ببینند و پدیدهها را لمس کنند تا اینکه مطالب را فقط در کتابها بخوانند. با خلق موقعیتهایی که شاگردان هم زمان فرصت یادگیری و تجربه کردن داشته باشند، معلمان میتوانند فرصت بیشتری را برای تمرین مطالب در یک دنیای واقعی برای آنها فراهم نمایند. این رویکرد باعث ایجاد انگیزه بیشتر و پروراندن روحیه کار تیمی میشود.
در نهایت باید بدانیم که هر استادی میتواند با توجه به نیاز شاگردان و شرایط کلاس استراتژیهای خود را خلق کند و تکنیکهای لازم را به کار ببندد. شناخت این تئوریها به اساتید این فرصت را میدهد که بتوانند برای انواع و اقسام سبکهای یادگیری ابزار مناسب داشته باشند.